Смотреть в Telegram
نانقل‌قول لابه‌لای کتاب‌ها گاه جمله‌هایی می‌بینی که قشنگند اما نه قابل نقل؛ مثلن: «می‌نشینیم به انتظار.»* خب این جمله واقعن چه مضمون خاصی دارد؟ هیچی. اما شکل شوق‌انگیزی دارد، و آیا، می‌توان ریختش را نادیده گرفت؟ پس، از این پس، گهگاه، فهرستی از این قبیل جملات را منتشر می‌کنم، شاید نگاه ما به «نحو» را قدری دگرگون سازند: «طعمِ ترس را می‌چِشَم و بی برادرم و هیچ غَبنی ندارم.» -کاظم رضا، آه و دم «زنده نمانده بودیم تا از مرده‌ها حرف بزنیم، زنده مانده بودیم تا در یک شهرستان لعنتی عاشق شویم.» -شمیم بهار، دهه‌ی چهل و مشق‌های دیگر «در آن‌جا زنی را دیدم، رو به میان‌سالی می‌رفت.» -مدیا کاشیگر، خاطره‌یی فراموش‌شده از فردا «دیگران هم دخترانی داشتند که مثلِ پروین خانم،‌ در ملحفه‌یی از رؤیا می‌خوابیدند شفاف و رنگین‌کمان‌وش.» -فریده لاشایی، شال بامو «صاحب‌خانه مهندسی بود ایرانی که همسری بلژیکی داشت و آپارتمانی مجلل.» -مهشید امیرشاهی، در سفر «دیده بودند و دیدیم که اگر هزاران چشم نیز چون چشم اختران هزاران سال روشنایی، بر گونه‌گونی این جهان رنگین خیره باشد هیچ دَمی را چون دَم دیگر نمی‌یابد.» -میهن بهرامی، هفت شاخه سرخ «کلاس درس بود، در فضای باز، بر دامنه‌ی کوهستان.» -ناصر زراعتی، بیرون پشت در «تابستان‌ها مسافرخانه‌های نیشابور شلوغ هستند و دم‌کرده، ولی مسافرخانه‌‌ای که ما در آن بودیم خلوت بود و خنک.» -شیوا ارسطویی، من و سیمین و مصطفی «بی‌اختیار به خنده افتاد، آیینه در برابرش می‌گریست.» -عباس حکیم، عیسی می‌آید «که وحشت و دلهره‌یی سخت درونم را آشفت.» -ک: تینا، شرف و هبوط و وبال «از آینه دور شد، نگاهش تیرگی گرفت.» -غزاله علیزاده، ملک آسیاب *ناصر شاهین‌پر، عطر مرده‌گان شاهین کلانتری #تردیدار #نانقل‌قول @Shahinkalantari @Tardidar
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Бот для знакомств