بابا................................................................... آن گریه هازداغ جوادت به نیمه شب آن ناله هابه رَب که أنتَ الجواد...بود سالیست دریادها،به جایت نشست...
درمسجدومحله وکوچه ،به باغ ها هرگوشه وکنار خانه ،یاد،یادِ توست آن خاطره که دلتنگ گشتی، بی قرار آن بغض ازجوادکه درنوحه ات شکست
داغت زداغ علی اکبر حسین (ع)... آن رازها که سالها برلبت نشست...
صوت پرنده ای که گفتی جواد بود آن خاطره که گفتی، یعقوب را شکست
تکرارمی شدند به سالی که بی تو رفت بابا!چه سخت بود برتو،زندگانی ات باری زغم شدوبر روی شانه ات نشست