🌷کانال شهید حاج حیدر ابراهیم خانی🌷

.
| یاحسیـــن |
.
.
.
ســی سال پیـش و #همت ها و #باکری ها با نــوای "ای مهــدی صاحب زمان آماده ایـم" پـر کشیدنـد
و امــروز #ابراهیم خانی ها و #فانوسی ها و #همدانی ها با نــوای "منــم بایـد بــرم ؛ آره برم ســرم بـره" آسمانــی شدنـد .
.
دیــروز #متوسلیان جاویدالاثر شــد
و امــروز #الله_کرم مفقــودالاثـر .
.
نـام آنهـا شد #شهدای_دفاع_مقدس
و نام اینها شـد #شهدای_مدافع_حرم
.
.
آنها با نـوای #آهنگران جـان میگرفتند
و اینها با نوای #مطیعی و #نریمانی
.
.
آن روز درِ بـاغ شهـادت را بستنـد
و اینهـا نالــه کنان التماس کردنـد :
#درِ_باغ_شهادت_را_نبندیــد .
.
و امــروز نــوای :
#از_شام_بلا_شهید_آوردند
گواهــی بـر ایـن مدعـاستــ کـ
دعایشـان بـه اجابتــ رسیده اسـت ....
.
.
و امــا ما ...
گویــی ما سهمــی جـز #شنیــدن آنها و #دیــدن اینهــا نداریــم ...
.
.
.
#حضرت_آقا فرمونـد :
دیــروز بـرای #شهادت دروازه ای به آسمـان باز بود و امــروز معبـری تنـگـ ...
.
گویـا این معبـر بازهـم درحـال دروازه شـدن اسـت ...
.
.
.
پ.ن :
هنـوز هم برای شهـید شدن فرصت هسـتــ
#دل را بایـد صـاف کــرد
🍃🍃🍃🍃
@shahidebrahimkhani

خاطره ای از ارادت #رهبر به خانواده #شهدا (قسمت ۱)

یکی از مسئولین بنیاد #شهید تعریف میکرد :

رفتیم به یکی از سفرهای استانی آقا
آقا شب با خانواده #شهدا دیدار داشتن.
دیدار تموم شد و رفتن به اقامتگاهشون.
شب به انتها رسید و آقا #نماز_شب
و #نماز_صبح رو خوندن.
#نماز_صبح که تموم شد، آقا گفتن من میخوام برم #گلزار_شهدا.
بدون برنامه ریزی قبلی.
محافظای آقا میدونن که اینجور مواقع باید بگن چشم.

این مسئول میگه آقا ما برنامه دیدار از #گلزار_شهدا برای شما گذاشتیم.
امروز نیستش.
آقا فرمودن نه من باید برم.

رفتیم به #گلزار_شهدا.
دم در #گلزار_شهدا، کله ی سحر.
آقا به محافظا گفتن کسی دنبال من نیاد.
تنها وارد #گلزار_شهدا شدن.
صاف رفتن بالا سر یه قبر.
حالا اون وقت سحر، دوتا خانم بالا سر این قبر بودن.
یکیشون بلند شد و افتاد رو پاهای #حضرت_آقا.
تا میتونست گریه 😢 کرد و...

@shahidebrahimkhani