﷽
نام و نام خانوادگے: #محمود_رضا_بیضایے🥀
تاریخ تولد: 18/9/1360
محل تولد: تبریز📎
تاریخ شهادت: ۲۹/۱۰/۹۳🕊
محل شهادت: سوریه منطقه «قاسمیة»در جنوب شرقی دمشق💔
ڪپۍ مطالب با ذکرِ #صلواتبهنیتشهیدحلاݪ♥️
↰✿شرو؏ـموڹ 1397/12/6
🌷هنگام تشییع پیڪر شهداے غواص در هاشمیه، شهید از مسئولان مراسم پرسید ڪه آیا این شهدا در پارک خورشید دفن میشوند یا خیر ڪه جواب منفے دادند. آن زمان شهید بسیار تاسف خوردند ڪه چرا براے پیشبرد اوضاع فرهنگے و عقیدتے در شهر از حضور شهدا بهره نمیبرند و آنها را از مردم دور میڪنند. به همین علت وصیت ڪرده بود خودش در پارک خورشید دفن شود و معتقد بود حتے اگر بتواند یک جوان را تحت تاثیر قرار دهد برایش ڪافے است. 💐چندماه بعد از دفن همسر شهیدم دختر جوانے در حالے ڪه اشک میریخت نزد من آمد و گفت اتفاقے به همراه دوستش سر مزار او رفته و شروع به درد دل ڪرده است ڪه شب خواب شهید را میبیند و بعد از آن به ڪلے تغییر میڪند و محجبه میشود.
#شهید_هادی_شجاع توسط #شهید_محمودرضا_بیضایے ڪه قبل از شهادت در اسلامشهر زندگے مے ڪرد آموزش نظامے دیده بود و ارادت ویژه اے به این شهید داشت. وقتے خبر شهادت محمودرضا را شنید بغض عجیبے گلویش را گرفته بود و گفت باید انتقام شهیدبیضایے را از این تڪفیرے ها بگیرم. هادے به خاطر علاقه اے ڪه به مولایش حضرت ابوالفضل (ع) داشت در روز تاسوعا به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. هادے بسیار خوش اخلاق بود و علاقه خاصے به مجاهدت و رشادت داشت.
او خیلے به اهل بیت (ع) علاقه داشت. وے پانزده روز پس از مراسم ازدواجش و در حالیڪه براے دفاع از حرم زینب (ع) به جنگ تروریست هاے تڪفیرے رفته بود، لباس شهادت برتن ڪرد.
گاهـے پیش مـےآمد که پیش خودم فکر میکردم کاش شرایط طوری چیده نمیشد که محمدحسین بخواهد برود اما به محض این که این فکر به سرم میآمد به خودم مـےگفتم: خب اینکه خودخواهـے است! از اول هم قرار بود برای کارهایش پایه باشی قرار نبود که ترمز باشـے با این حرفها خودم را آرام میکردم ...
بـهم مـےگفت: همسرت که حسینـے باشـد، تـو را زهیـر میکنـد ...
🔹 روز #پاسدار را به پاسداری تبریک میگویم که از سویی یک طراح بزرگ و هوشمند در طراحی زمین بازی علیه منافقین داخلی و دشمنان خارجی بود و از سویی دیگر در دفاع از حریم ولایت؛ در زمین منافقین بازی نمیکرد.
🌹 روزت مبارک ای پاسدارِ محشور شده با حضرت اباعبدالله علیه و آلاف تحیه و الثنا
🌄 تازه داماد بود و قرار بود مراسم عروسیاش برگزار شود خودش در سـوریه بود ؛ به خانواده گفت : کارت مراسم را پخش کنند ... وعده داد که خودش را میرساند! خانواده هم کارتهای عروسیاش را پخش کردند . راست می گفت ؛ خودش را رساند ، اما چگونه ...! #پاسدار_مدافع_حرم #شهید#امیر_سیاوشی
ناراحت بود ... بهش گفتم محمدحسین چرا ناراحتی؟! گفت: خیلی جامعه خراب شده، آدم به گناه می افته! رفیقش گفت: خدا توبه رو برای همین گذاشته و گفته که من گناهاتون رو میبخشم. محمدحسین قانع نشد و گفت : «وقتی یه قطره جوهر میافته روی آینه، شاید دستمال برداری و قطره رو پاک کنی ولی آینه کدر میشه...»
🍃🌸سال ١٣٨٠ - خانه پدرى. روزهاى آخر خدمت سربازى براى محمودرضا و روزهاى آخر دانشگاه براى من. روزهايى كه محمودرضا داشت تصميم ميگرفت بعد از خدمت برود و #پاسدار شود و من داشتم تصميم ميگرفتم بعد از تمام شدن دكتراى دامپزشكى، براى دوره تخصصى، پاتولوژى بخوانم يا آناتومى؟
روزهايى كه محمودرضا داشت تعلقش به فوتبال و استقلال و همين پيراهن آبى كه هميشه تنش بود را كنار ميزد و من با اين كتاب قطور دستنامه دامپزشكى مفاخره ميكردم با او و شايد هم تظاهر به چيزدانى.
🍃🌸روزهايى كه محمودرضا داشت تصميم ميگرفت #راه_خودش را برود و براى مدرك و دكترى و كوفت و... دنبال من نيايد دانشگاه و كلنجار ميرفت با خودش كه چطور از سدّ نارضايتى پدر عبور كند. چه عكسى گرفت از ما خواهرم.!!! كاش نگرفته بود. عكسهاى آن روزها، اين روزها برايم آينه دق شده اند. آه! محمودرضا.....
در ایام فتنه ۸۸ ... شب و روز آرام و قرار نداشت! تمام اخبار و وقایع فتنه را رصد میکرد و در معرکه دفاع سخت از انقلاباسلامی در ایامفتنه، چندینبار جانخود را به خطر انداخت. صاحب موضع بود و در بحثهـا به خوبی استدلال می کرد، می گفت : «این انقلاب تنها نقطه امید مستضعفین عالم است و هرگونه تهدیدی که متوجه موجودیّت انقلاباسلامی باشد، میتواند جبههمستضعفین و علاقمندان انقلاب اسلامی در جهان را سست کند و نگرانی عمیقی از این بابت داشت.»
اوایل ازدواجمان برای شهادتش دعا میکرد 🌹 می دیدم که بعد از نمـاز از خدا طلب شهادت میکند...
نمازهایش را همیشه اول وقت میخواند، نماز شبش ترک نمیشد☝️ دیگر تحمل نکردم ، یک شب آمدم و جانمازش را جمع کردم😐 به او گفتم: تو این خونه حق نداری نماز شب بخونی☝️، شهیـد میشی!😢 حتی جلوی نماز اولوقت او را میگرفتم! اما چیزی نمیگفت .... دیگر هم نماز شب نخواند !😞
پرسیدم : چرا دیگه نماز شب نمیخونی؟ خندیــد و گفت : کاریو که باعث ناراحتی تو بشه تو این خونه انجام نمیدم☺️ رضایت تو برام از عمل مستحبی مهمتره، اینجوری #امام_زمان هم راضی تره ...❤️
بعداز مدتی برای شهادت هم دعا نمیکرد، پرسیدم: دیگه دوست نداری شهید بشی⁉️⁉️ گفت: چرا ، ولی براش دعا نمیکنم! چون خودِ خدا باید عاشقم بشه تا به شهـــادت برسم ...✨ گفتم : حالا اگه تو جوونی عاشقــت بشه چیکار کنیم؟؟ لبخندی زد و گفت: مگه عشق پیر و جوون میشناسه؟!🕊🌺