شهدای مدافع حرم

#پارت5
Канал
Логотип телеграм канала شهدای مدافع حرم
@shahidan_zeynabyПродвигать
87
подписчиков
16,1 тыс.
фото
1,6 тыс.
видео
149
ссылок
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🌹بیاد شهید مدافع حرم صادق عدالت اکبری(کمیل)🌹
شهدای مدافع حرم
❤️بسم رب العشق❤️ #پارت4⃣ نام رمان : #هم_مسیر💞 بعد از خوردن ناهار مشغول شستن ظرف ها شدم . با صدای پچ پچ مامان متوجه شدم که داره سعی میکنه بابارو راضی کنه . گوشامو تیز کردم تا ببینم چی میگن ، صدای عصبانی بابا رو میشنیدم که میگفت: این دختره عقل نداره ، ما آبرو…
❤️بسم‌رب‌العشق❤️
#پارت5
رمان: #هم_مسیر💞

با صدای زنگ گوشی چشمام و باز کردم ، هوا تقریبا تاریک شده بود . انقدر خسته بودم که بعد از یکی دو ساعت تست زدن خوابم برده بود .
دکمه سبز رنگ و فشار دادم و گوشی و پای گوشم گذاشتم .
-بله
+الو نسیم خیرسرت هنوز خوابی؟!بلند شو ببینم چرا صبح انقدر دیر رسیدی از نگرانی مردم
-خودت میدونی چرا دیر اومدم باز میپرسی
-خیله خب حالا از بی خواب نمیری یوقت!!پاشو بیا بریم بیرون دور دور

+حوصله ندارم خیر سرمون بشینیم درس بخونیم
-حالا همونقدر که خوندی بسه نیم ساعت دیگه اونجام
با صدای بوق ممتدد گوشی فهمیدم که زهره اجازه فک کردن بهم نداده .
مانتوی جلو باز آبی رنگمو پوشیدم و موهای لختمو از زیر شال رها کردم .
مامان و بابا پای تلویزیون مشغول چایی خوردن بودن .
-مامان من میرم بیرون با زهره زود میام

مامان به سمتم برگشت و گفت :
+کجا به سلامتی !!؟زود بیای هااا!!گوشیت و جواب بدیا ..
-باشه مامان دیگه !!بابا خداحافظ
بابا مثل همیشه سر تکون داد و نگاه افسوس باری بهم انداخت .
سریع از جلوی نگاهش دور شدم و رفتم پایین .
بابا برخلاف من خیلی متدین بود ، مامان هم همینطور اما من به آزادی اعتقاد داشتم ، کاش همونقدر که من به علاقه اونا احترام میزارم اوناهم بزارن .

بعد از پنج مین زهره رو دیدم که از دور مانتوی زرد و رژ قرمزش جلب توجه میکرد . درسته موافق مامان اینا نبودم اما موافق زهره هم نبودم ..
ولی خب بجز اون دوستیم نداشتم .
+به سلام خانم پروفسور
-کوفت بریم دیگه!حالا کجا بریم؟
+بریم ! من که میگم بریم کافی شاپ یک سان شاین بزنیم نظرت؟
- موافقم بریم .
راه رفتن کنار زهره نگاه هر بیننده ای و جلب میکرد .
بعد از سفارش دادن توی دنج ترین جای کافی شاپ نشستیم . زهره بعد از درست کردن شالش گفت :
+نسیم میگم من یک پیشنهاد دارم .
-چی؟
+بیا و حرفاتو توی نامه بزن ، تو که روت نمیشه بری بگی ..
-نامه؟بد نیست؟
+نه خیلیم عالیه !برگه و خودکار داری؟
-اره دارم
+خب دربیار الان بنویس.
-الان؟


نویسنده:👇
🧕کیمیاابن‌‌حسینی