شهدای مدافع حرم

#طنزجبهه
Канал
Логотип телеграм канала شهدای مدافع حرم
@shahidan_zeynabyПродвигать
87
подписчиков
16,1 тыс.
фото
1,6 тыс.
видео
149
ссылок
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🌹بیاد شهید مدافع حرم صادق عدالت اکبری(کمیل)🌹
❤️🍃


#طنزجبهه😂

ريشتو روي پتو ميذاري يا زيرش؟😆



بعد از ظهر يكي از روزهاي خنك پاييزي سال 64 يا 65 بود. كنار حاج محسن دين شعاري، مسئول تخريب لشكر 27 محمد رسول الله (ص) در اردوگاه تخريب يعني آنسوي اردوگاه دو كوهه ايستاده بوديم و با هم گرم صحبت بوديم،😁
يكي از بچه هاي تخريب كه خيلي هم شوخ و مزه پران بود😉
از راه رسيد و پس از سلام و عليك گرم، رو به حاجي كرد و با خنده گفت: حاجي جون!☺️😁
يه سوال ازت دارم خدا وكيلي راستشو بهم مي گي؟ 😬🤗

حاج محسن ابروهاشو بالا كشيد😯
و در حالي كه نگاه تندي😳😶 به او انداخته بود گفت: پس من هر چي تا حالا مي گفتم دروغ بوده؟!!😡😠

بسيجي خوش خنده كه جا خورده بود سريع عذرخواهي كرد و گفت: نه! حاجي خدا نكنه، 😶ببخشين بدجور گفتم.😁 يعني مي خواستم بگم حقيقتشو بهم بگين...🙂

حاجي در حالي كه مي خنديد دستي بر شانه او زد و گفت: سؤالت را بپرس.

- مي خواستم بپرسم شما شب ها وقتي مي خوابين، با توجه به اين ريش بلند و زيبايي كه دارين، پتو رو روي ريشتون مي كشيد يا زير ريشتون؟😅😅

حاجي دستي به ريش حنايي رنگ و بلند خود كشيد.😯 نگاه پرسشگري به جوان انداخت و گفت چي شده كه شما امروز به ريش بنده گير دادي؟🤔🙄

- هيچي حاجي همينجوري!!!☹️

- همين جوري؟ كه چي بشه؟😑😐

- خوب واسه خودم اين سوال پيش اومده بود خواستم بپرسم. حرف بدي زدم؟🤔😪

- نه حرف بدي نزدي. ولي... چيزه...😥😥

حاجي همينطوري به محاسن نرمش دست مي كشيد.😁 نگاهي به آن مي انداخت. معلوم بود اين سؤال تا به حال براي خود او پيش نيامده بود و داشت در ذهن خود مرورمي كرد كه ديشب يا شب هاي گذشته، هنگام خواب، پتو را روي محاسنش كشيده يا زير آن.😂😅

جوان بسيجي كه معلوم بود به مقصد خود رسيده است، خنده اي كرد و گفت:🤣😂
نگفتي حاجي، ميخواي فردا بيام جواب بگيرم؟😂😅

و همچنان مي خنديد.😅

حاجي تبسمي كرد🙂 و گفت: باشه بعدا جوابت رو ميدم.😅

يكي دو روزي گذشت. دست بر قضا وقتي داشتم با حاجي صحبت مي كردم همان جوانك بسيجي از كنارمان رد شد. 🤓
حاجي او را صدا زد. 🗣جلو كه آمد پس از سلام و عليك با خنده ريز و زيركي😅 به حاجي گفت: چي شد؟ حاج آقا جواب ما رو ندادي؟؟!!😄

حاجي با عصابنيت آميخته به خنده گفت: پدر آمرزيده! يه سوالي كردي كه اين چند روزه پدر من در اومده.😢😅 هر شب وقتي مي خوام بخوابم فكر سؤال جنابعالي ام. پتو رو مي كشم روي ريشم، نفسم بند مي آد. مي كشم زير ريشم، سردم ميشه. خلاصه اين هفته با اين سؤال الكي تو نتونستم بخوابم.😶😐

هر سه زديم زير خنده.😂 دست آخر جوان بسيجي گفت: پس آخرش جوابي براي اين سوال من پيدا نكردي؟😅🤣
.
.

❤️🌹کانال شهدای مدافع حرم🌹

@shahidan_zeynaby
🎈🍃


لبخند جبهه :(اقرأ)😆✌️🏻
#طنزجبهه



یه بچه بسیجی بود خیلی اهل معنویت و دعا بود. ✋🏻🙂

برای خودش یه قبری کنده بود. شب ها می رفت تا صبح با خدا راز و نیاز می کرد. ما هم اهل شوخی بودیم.😁
یه شب مهتابی سه، چهار نفر شدیم توی عقبه. گفتیم بریم یه کمی باهاش شوخی کنیم. 😄😁
خلاصه قابلمه ی گردان را برداشتیم با بچه ها رفتیم سراغش. 😂😶

پشت خاکریز قبرش نشستیم. اون بنده ی خدا هم داشت با یه شور و حال خاصی نافله ی شب می خوند دیگه عجیب رفته بود تو حال!😵🤗

ما به یکی از دوستامون که تن صدای بالایی داشت،😶👌🏻
گفتیم داخل قابلمه برای این که صدا توش بپیچه و به اصطلاح اکو بشه، بگو: اقراء.🤣😬
یهو دیدم بنده ی خدا تنش شروع کرد به لرزیدن 😥و شور و حالش بیشتر شد یعنی به شدت متحول شده بود🤔🤐

و فکر می کرد برایش آیه نازل شده! دوست ما برای بار دوم و سوم هم گفت: اقراء😮🤣
بنده ی خدا با شور و حال و گریه گفت: چی بخونم. 😭😨

رفیق ما هم با همون صدای بلند و گیرا گفت: #بابا_کرم بخون😬😅😂👍🏻
.
.