احمد مثل همه دوستان به لباس و ماشین خود اهمیت می داد،و خیلی به آن می رسید. یک روز از او پرسیدم: من را بیشتر دوست داری یا ماشینت را؟ لبخندی زد و گفت:برادر ،تو که می دانی چقدر برایم عزیزی،من به ماشینم رسیدگی میکنم،زیرا که نعمتی از طرف خداوند است و خدا به ما سفارش کرده است هر نعمتی که به شما می دهم قدرش را بدانید و اگر قدرش را ندانم از آن محروم می شوم.
با این وجود، علتی که خداوند این قدر به احمد کرامت داد این بود که او حُبّ دنیا را از قلبش خارج کرد و راه جهاد در پیش گرفت،راهی که به قول خودش راهی سخت و پر از خار است.
🌷شهدا با معرفتند پا که در مقتلشان گذاشتی قسمشان بده به رفاقتشان؛ و یقین کن حاضرند باز هم جان بدهند تا تو جان بگیری... از شهدا بخواه تا دستت را بگیرند..