#راوی_شهید_مرتضی_عطایی با تعدادی از رفقا من جمله سید ابراهیم رفته بودیم برای شناسایی قبل از عملیات منطقه درعا حین برگشت با توجه به فصل بهار و کشتزارهای گسترده تو منطقه حاشیه راه بوته های بلندی که انتهای ساقه هاشون خارهای توپی شکل گرفته (اندازه گردو) رشد کرده بود و من را وسوسه می که با پوتین بزنم زیرشون....
بالاخره شروع کردم اوليش و با پوتینم هدف گرفتم و با دورخیزی محکم زدم زیرش که بعد از کنده شدن و به هوا پرتاب شد......با خودم گفتم عجب کیفی داد...
بعد شروع کردم دومی..... سومی.... تا اینکه
#سید_ابراهیم صدام کرد
#ابو_علییییی گفتم جانم؟
با همون لحن شیرین و قشنگش گفت قربونت بشم آخه اينا هم موجود زنده هستن همین کار باعث ميشه
#شهادتت به عقب بیفته بعد از این حرفش کلی تو فکر رفتم و گفتم بابا سید تا کجاهاشو میبینه و نفهميدم کی رسیدیم مقر
و فهمیدم تا سيب نرسه از درخت نمیفته بله من و امثال من هنوز کال هستیم و لايق نشدیم.
#شهدا_گاهی_نگاهی@Shahid_saberi