#دلنوشته_دختر_شهید_مدافع_حرم_رجایی_فر بسم الله ..
سلام بابا
بابا جان میدانم که می دانی دلم برایت تنگ شده و در دلنوشته هایم زیاد از دلتنگی هایم گفتم ..
باباجان این دفعه جنس دلتنگی هایم فرق می کند ..
دلتنگی امیر سجاد ...
که خیلی دیدنش برایم دردناک است ..
بگذار این طوری دلتنگی را شروع کنم
شب گذشته در خانه مان
هیئت برگزار شد ولی دیشب هیئتش دلتنگی بسیار زیاد داشت ..
از اینکه شما نبودی و داداش هم برای اینکه بتواند راه شما را ادامه دهد نبود امیر سجاد به جای شما خوش آمد گویی می کرد ..
از اینکه با دوستانش وقتی به قسمت آقایون میرفتند وقتی می دید دوستانش رفتند پیش بابا هایشان و امیر سجاد بر می گشت سمت مامان و از مامان پرسید که بابای من کجاست : ،مامان رنگ از صورتش میرفت و جوابی برای این سوال امیر سجاد نداشت می گفت رفته پیش امام حسین و خدا ..امیر سجاد گفت پس چرا نمیاد من می دانستم که الان مامان بغض کرده و اگر جوابش را دهد اشک از چشمانش جاری می شود به امیر سجاد گفتم میاد زود زود میاد ..
می دانستم که امیر سجاد حرفم را قبول نکرده و دلش می خواست که بابا بیایید ...
باباجان فقط خودت می توانی جوابش را بدهی و قانعش کنید ...
باباجان راستی
#روز_پاسدار_مبارک ...
یاعلی
#هیئت_محبان_حضرت_زینب#هیئت_زینبیون#شهید_رجایی_فر@Shahid_komeyl_safaritabar