قدش یکم خمیده بود
به سختی راه میرفت البته با کمک عصا...
دلش خون بود اسمش
#ننه_سلیمه...
میگفت: بیرون میترسم بگم مادر شهیدم همه یه جور خاص بهمون نگاه میکنن و حرف میزنن...
با یه آهی گفت: خدا خفه کنه همه اونایی که دارن به خون پسرم خیانت میکنن...
اسم پسرش علی بود علی آقا خلیلی
میگفت: یه شلوار پاش بود که لنگه اش پاره بود و چند بار دوخته بود و میپوشید...
یه روز بهش گفتم: علی! پول بهت میدم برو یه شلوار بخر واسه خودت دیگه...
خندید و سرش رو انداخت پایین و گفت: مامان چی میگی؟! بچه ها اونجا دارن پر پر میشن من اینجا فکر شلوارم باشم؟!...
گفت: آخرین بار که میخواست بره شبش اومد پیشم و گفت:
ننه تو راضی نیستی من میرم جبهه؟؟؟
چه جوریه من دور و برم همه تیر میخورن و
#شهید میشن ولی من هیچیم نمیشه؟!
میگفت: نگاهش کردم و گفتم: علی! این چه حرفیه؟ از علی اکبر حسین که عزیزتر نیستی، ابا عبدالله کل خونواده اش رو داد، من حالا راضی نیستم که تو بری جبهه؟ راضی راضیم برووووووووو...
میگفت: بعد این حرفم علی یه خنده ای کرد و صبحش رفت چند روز بعد زنگ زدن که مجروح شده...
گفتم: من میدونم
#شهید شده جنازه شو آوردین؟ اگه آوردین بگین من اهل گریه و زاری نیستم اتفاقا خوشحال خوشحالم میخوام پسرمو ببینم...
علی یک هفته تو آب بود و بعد یک هفته واسه
#ننه_سلیمه علی رو آوردنش...
گفتم:
ننه! علی کجا شهید شد؟
یکم فکر کرد و گفت: نمیدونم تو آب افتاد نزدیک عراق، لب مرزشون...
تو قایق زدنش تیر خورد به سینه اش...
فهمیدم
#فاو شهید شده سال ۶۵
پ.ن: انقلاب و کشورمون مفت مفت بدست نیومد که یه عده دزد بخوان نابودش کنن قدر
ننه سلیمه هارو بدونیم ،مواظب دلهاشون باشیم شادی روح شهید خلیلی صلوات
#شهید_علی_خلیلی #مادر_شهید@shahdanzende🕊