🌹
#یه_جا_مونده #قسمت_ششمزیارت عاشورا واقعا قشنگ بود...
😍معناش هم قشنگتر ...
چقدر داشتم عوض میشدم!
😑منی که یادم نیست آخرین بار زیارت عاشورا روکی و کجا خوندم...
شاید تو مراسمات مدرسه...
😓همه رفتیم معراج شهدا
شهیدی که تازه پیداشده بود رو آوردن...
😔هیاهویی به پا بود.
همه داشتن گریه و زاری میکردن و یکی یکی میرفتن و به شهید سلام میدادن...
☹️😭زهرا دستم و کشید و گفت:
_بیا بریم
🚶🏃منو برد سمت تابوت...
مبهوت نشستم کنار تابوت...
چیزی تو قلبم بالا و پایین میرفت...
گلوم خشک شده بود...
🤕انگار اون لحظه دوباره متولد شدم...
اولین قطره از چشمم چکیدو
راه رو برای قطره های دیگه باز کرد...
😢😥خودم انداختم روی تابوت و ضجه
زدم
ازته دلم...
😭😓واقعا عوض شده بودم....
هرکسی روی تابوت چیزی مینوشت...
خودکار رسید دست من...
🖊باتردید دستم گرفتم...
دستام میلرزید...
به زهرا یه نگاهی انداختم که نگران
منو نگاه میکرد...
😟تصمیم خودمو گرفته بودم...
😏آروم نوشتم:
(کمکم کن چادر بپوشم...)
📝😭نویسنده:
#باران_صبوری
🌹 🌹