🌹 رَفْتَنْد تـاٰ بِماٰنیٖــم 🌹

#شهید_ماه
Канал
Логотип телеграм канала 🌹 رَفْتَنْد تـاٰ بِماٰنیٖــم 🌹
@shahdanzendeПродвигать
77
подписчиков
13,7 тыс.
фото
3,93 тыс.
видео
4,02 тыс.
ссылок
#حجاب_شهادت_مطیع_ولایت اینها را فراموش نکنیم ،همیشه در حال #جهادیم و راه #شهادت باز است. وای اگر از این قافله عقب بمانیم 😔 . تبادلات: @E57l64 لطفا اگر بخاطر شهدا عضو کانال میشید پس لفت ندید شهداارزشمندند بمون باشهدا رفیق شو رفیق❤❤
پانزدهمین #شهید_ماه افسران؛ شهید مدافع حرم محمد هادی ذوالفقاری
yon.ir/hbyEp
🔴 طلبه لوله کش

هادی متوجه شد که بیشتر دوستان طلبه، از خانواده‌های مستضعف نجف هستند و در منازلی زندگی می‌کنند که آب لوله کشی نداشت و بضاعت مالی برای لوله کشی نداشتند. برای همین به تهران آمد و چند روزی در مغازه یکی از دوستانش ماند و لوله کشی را یاد گرفت. هرچه لازم داشت را تهیه کرد و راهی #نجف شد. بعد از ظهرها بعد از کلاس درس لوله تهیه می‌کرد و به خانه طلبه‌های نجف می‌رفت. از خود طلبه‌ها کمک می‌گرفت و منازل مردم مستضعف، ولی مومن نجف را لوله کشی آب می‌کرد.
هادی شهریه و هیچ مزدی برای لوله کشی نمی‌گرفت. یکبار با او بحث کردم که چرا برای کار لوله کشی پول نمی‌گیری؟ خُب نصف قیمت دیگران بگیر. تو هم خرج داری و... هادی خندید و گفت:‌ خدا خودش می‌رسونه.

سرش داد زدم و گفتم: یعنی چی خدا خودش می‌رسونه؟ ما هم بچه آخوند هستیم و این روایت‌ها را شنیده‌ایم. اما آدم باید برای کار و زندگیش برنامه‌ریزی کنه، تو پس فردا می‌خوای زن بگیری و...
هادی دوباره لبخند زد و گفت: آدم برای رضای خدا باید کار بکنه، اوستا کریم هم هوای ما رو داره، هر وقت احتیاج داشتیم برامون می‌فرسته.
بعد مکثی کرد و ماجرای عجیبی را برایم تعریف کرد. گفت: یه شب تو همین نجف خیلی به پول احتیاج داشتم. آخر شب مثل همیشه رفتم توی حرم و مشغول زیارت شدم. اصلاً هم حرفی در مورد پول با مولا #امیرالمومنین(ع) نزدم. همین که به ضریح چسبیده بودم یه آقایی به شانه من زد و گفت:‌ آقا این پاکت مال شماست. برگشتم و دیدم یک آقای روحانی است که او را نمی‌شناختم. بعد هم بی‌اختیار پاکت را گرفتم. بعد از زیارت راهی منزل شدم. با تعجب دیدم مقدار زیادی پول داخل آن پاکت است. هادی دوباره به من نگاه کرد و گفت: حاج باقر، همه چیز دست خداست. من برای این مردم ضعیف، ولی با ایمان کار می‌کنم. خدا هم هروقت احتیاج داشته باشم برام می‌ذاره تو پاکت و می‌فرسته!
برگرفته از کتاب پسرک فلافل فروش
#کـــانال_رفتند_تا_بمانــــیم
🆔 @shahdanzende
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 دلایل و نحوه مدافع حرم شدن شهید ذوالفقاری
انشاالله میریم #بیت_المقدس رو می‌گیریم

پانزدهمین #شهید_ماه افسران؛ شهید مدافع حرم محمد هادی ذوالفقاری
🆔 @shahdanzende
پانزدهمین #شهید_ماه افسران؛ شهید مدافع حرم محمد هادی ذوالفقاری
yon.ir/qgyWH
🔴 بازرسی در ایام فتنه

ایام فتنه بود. دستور رسیده بود که بسیجی‌ها برنامه ایست و بازرسی را فعال کنند. هادی با یکی دیگر با موتور به ابتدای خیابانی رفتند که قبل از محل ایست بازرسی بود. استدلال هادی این بود که اگر مورد مشکوکی بخواهد فرار کند یقیناً از این مسیر می‌تواند. هنوز ساعتی نگذشته بود که یک خودروی سواری قبل از رسیدن به ایست بازرسی توقف کرد! و خواست از همان خیابان فرار کند که یکباره هادی و دوستش با موتور در مقابل او قرار گرفتند. دوست هادی مسلح بود. راننده و شخصی که در کنارش بود، هر یک به سمتی فرار کردند. راننده از نرده‌های وسط اتوبان رد شد و خیلی سریع در آن سوی اتوبان محو شد!

اما شخص دوم به خیال اینکه کوچه‌ای راه فرار دارد وارد آن شد ولی خلاف ظاهرش بن بست بود. ما هم سریع سوار موتور شدیم تا به کمک هادی و دوستش برویم. وقتی وارد کوچه شدیم با تعجب دیدیم که هادی دست و چشم این متهم را بسته است! نکته عجیب اینکه هیکل این شخص دو برابر هادی بود. از طرفی هادی مسلح نبود. اما اینکه چطور توانسته بود این کار را بکند واقعاً برای ما عجیب بود.
بعدها هادی می‌گفت:‌ وقتی به انتهای کوچه رسیدیم، تقریباً همه‌جا تاریک بود. فریاد زدم بخواب وگرنه می‌زنمت. او هم خوابید روی زمین. من هم رفتم بالای سرش و اول چشمانش رو بستم که نبینه من هیچی ندارم و ...
بعد هم مشغول شناسایی ماشین شدند. همان موقع مأمورین کلانتری رسیدند و در ماشین بسته‌ای پیدا کردند که پر از تریاک بود.
برگرفته از کتاب پسرک فلافل فروش
#کـــانال_رفتند_تا_بمانــــیم
🆔 @shahdanzende
پانزدهمین #شهید_ماه افسران؛ شهید مدافع حرم محمد هادی ذوالفقاری
goo.gl/aGZzY3
🔴می‌خواهم بروم سرکار

در دوره دبستان در مدرسه شهید سعیدی بود. کاری به ما نداشت. خودش درس می‌خواند و...
دوران راهنمایی را در مدرسه شهید توپچی درس خواند. درسش بد نبود، اما کمی بازیگوش شده بود. همان موقع کلاس ورزش‌های رزمی می‌رفت. مثل بقیه هم سن و سال‌هایش به فوتبال خیلی علاقه داشت.

سیکلش را که گرفت، برای ادامه تحصیل راهی دبیرستان شهدا شد. اما از همان سال‌های اولیه دبیرستان، زمزمه ترک تحصیل را کوک کرد!
می‌گفت می‌خواهم بروم سرکار، از درس خسته شده‌ام، من توان درس خواندن ندارم و...
البته همه این‌ها بهانه‌های دوران جوانی بود. در نهایت درس را رها کرد. مدتی بیکار و دنبال بازی و... بود. بعد هم به سراغ کار رفت.
ما که خبر نداشتیم، اما خودش رفته بود دنبال کار. مدتی در یک تولیدی و بعد مغازه یکی از دوستانش مشغول فلافل فروشی شد.
مادر شهید؛ برگرفته از کتاب پسرک فلافل فروش
🆔 @shahdanzende
#کـــانال_رفتند_تا_بمانــــیم
دست‌نوشته شهیدخلیلی: کوچکترین غفلت‌ها از طریق باعث دور شدن بسیار میگردد و اگر ادامه پیدا کند به قطع و نابودی هم میرسد(وجدایی مطلق) زندگی زیباست اما#شهادت زیباتر
سالروز شهادت
#شهید_ماه
@shahdanzende
چهاردهمین #شهید_ماه افسران؛ شهید مدافع حرم رسول خلیلی
yon.ir/Piz2U
🔴برگرداندن پیکر سید جعفر حسین هاشم

"سید.جعفر.حسین.هاشم" از رزمنده‌های غیور حزب‌الله لبنان بود. ۱۷ روز قبل از شهادت آقا رسول یعنی ۱۰ آبان ۱۳۹۲، مهر قبولی بی بی خورد به نامه اعمالش و شهید شد...
از دوستان صمیمی رسول بود. حتی خبر شهادتش رو تلفنی هم به مادرش گفته بود که "یکی از دوستام شهید شده و خیلی ناراحتم..."

پیکر سید جعفر به دلیل انفجار متلاشی شده بود...
رسول چند ساعتی بعد از انفجار مفقود میشه! به طوری که همرزم‌هاش فکر می‌کنند که رسول هم شهید شده!
اما بعد از حدود ۸ ساعت با یک کیسه بزرگ که داخلش پیکر مطهر شهید سیدجعفر حسین هاشم بود برمی‌گرده، که به دلیل انفجار و تکه تکه شدن، زمان میبره تا رسول بتونه قطعات پیکرشون رو کامل جمع‌آوری کنه و به دلیل صدای انفجار و ایجاد حساسیت در منطقه مجبور به سکوت رادیویی میشه و بعد از مدتی مخفی شدن، برمی‌گرده...
برگرفته از کانال شهید خلیلی
#کـــانال_رفتند_تا_بمانــــیم
@shahdanzende
مراسم چهارمین سالگرد شهادت مدافع حرم شهید رسول خلیلی
پنج شنبه ۲۵آبان از ۱۵:۳۰ الی ۱۷، قطعه۵۳، مزار شهید خلیلی

چهاردمین #شهید_ماه افسران
🆔 @shahdanzende
چهاردهمین #شهید_ماه افسران؛ شهید مدافع حرم رسول خلیلی
yon.ir/TELWn
🔴به زیر کشیدن پرچم داعش

قبل شهادت محمد حسن موفق شدیم دو روستا را آزاد کنیم. معمولا اولین کسانی که وارد منطقه می‌شوند بچه‌های تخریب‌چی هستند. آن‌روز محمد حسن به مقر ما آمد و با خوشحالی گفت: جاتون خالی امروز یه پرچم از داعش رو گیر آوردم! به او گفتم: دمت گرم رسول می‌خوام این پرچم رو به من هدیه کنی! محمد حسن که این حرف را شنید گفت مرد حسابی برای بدست آوردن این پرچم کلی زحمت کشیدم بعد دو دستی تقدیمت کنم؟ آخه نبودی ببینی چطور برای بدست آوردنش از میله وسط میدان شهر بالا رفتم تا آن را پایین بکشم! محمد حسن همیشه پرچم‌های مشکی با نوشته یازهرا و یاحسین به همراه داشت. علتش آن بود که بعد از آزادسازی مناطق از دست تکفیری‌ها به جای پرچم‌های داعش پرچم‌های یاحسین و یازهرا نصب می‌کرد و این امر برایش خیلی مهم بود.
یکی از همرزمان شهید

دوستانش تعریف می‌کنند که ساعت ۲ نیمه شب بیدار می‌شد و ما را هم تحریک می‌کرد که بیایید برویم الان خواب داعشی‌ها سنگین است، چند نفری با هم می‌رفتیم، تقسیم می‌شدیم خودش هم با دو نفر می‌رفت داخل کانال، تو دل داعشی‌هایی که خواب بودند و از آن‌ها اسلحه، دوربین دید در شب را غنیمت می‌گرفت، می‌آورد. این نیرو و قدرتی است که خدا به خاطر عمل خالص به او داده بود.
پدر شهید

#کـــانال_رفتند_تا_بمانــــیم
🆔 @shahdanzende
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چهاردهمین #شهید_ماه افسران؛ شهید مدافع حرم رسول خلیلی

🔴شوخ‌طبعی شهید از زبان دوستان / دابسمش شهید خلیلی

#کـــانال_رفتند_تا_بمانــــیم
🆔 @shahdanzende