پانزدهمین
#شهید_ماه افسران؛
شهید مدافع حرم محمد هادی ذوالفقاری
yon.ir/hbyEp🔴 طلبه لوله کش
هادی متوجه شد که بیشتر دوستان طلبه، از خانوادههای مستضعف نجف هستند و در منازلی زندگی میکنند که آب لوله کشی نداشت و بضاعت مالی برای لوله کشی نداشتند. برای همین به تهران آمد و چند روزی در مغازه یکی از دوستانش ماند و لوله کشی را یاد گرفت. هرچه لازم داشت را تهیه کرد و راهی
#نجف شد. بعد از ظهرها بعد از کلاس درس لوله تهیه میکرد و به خانه طلبههای نجف میرفت. از خود طلبهها کمک میگرفت و منازل مردم مستضعف، ولی مومن نجف را لوله کشی آب میکرد.
هادی شهریه و هیچ مزدی برای لوله کشی نمیگرفت. یکبار با او بحث کردم که چرا برای کار لوله کشی پول نمیگیری؟ خُب نصف قیمت دیگران بگیر. تو هم خرج داری و... هادی خندید و گفت: خدا خودش میرسونه.
سرش داد زدم و گفتم: یعنی چی خدا خودش میرسونه؟ ما هم بچه آخوند هستیم و این روایتها را شنیدهایم. اما آدم باید برای کار و زندگیش برنامهریزی کنه، تو پس فردا میخوای زن بگیری و...
هادی دوباره لبخند زد و گفت: آدم برای رضای خدا باید کار بکنه، اوستا کریم هم هوای ما رو داره، هر وقت احتیاج داشتیم برامون میفرسته.
بعد مکثی کرد و ماجرای عجیبی را برایم تعریف کرد. گفت: یه شب تو همین نجف خیلی به پول احتیاج داشتم. آخر شب مثل همیشه رفتم توی حرم و مشغول زیارت شدم. اصلاً هم حرفی در مورد پول با مولا
#امیرالمومنین(ع) نزدم. همین که به ضریح چسبیده بودم یه آقایی به شانه من زد و گفت: آقا این پاکت مال شماست. برگشتم و دیدم یک آقای روحانی است که او را نمیشناختم. بعد هم بیاختیار پاکت را گرفتم. بعد از زیارت راهی منزل شدم. با تعجب دیدم مقدار زیادی پول داخل آن پاکت است. هادی دوباره به من نگاه کرد و گفت: حاج باقر، همه چیز دست خداست. من برای این مردم ضعیف، ولی با ایمان کار میکنم. خدا هم هروقت احتیاج داشته باشم برام میذاره تو پاکت و میفرسته!
برگرفته از کتاب پسرک فلافل فروش
#کـــانال_رفتند_تا_بمانــــیم🆔 @shahdanzende