🌹 رَفْتَنْد تـاٰ بِماٰنیٖــم 🌹

#سردار_شهید_حسین_همدانی
Канал
Логотип телеграм канала 🌹 رَفْتَنْد تـاٰ بِماٰنیٖــم 🌹
@shahdanzendeПродвигать
77
подписчиков
13,7 тыс.
фото
3,93 тыс.
видео
4,02 тыс.
ссылок
#حجاب_شهادت_مطیع_ولایت اینها را فراموش نکنیم ،همیشه در حال #جهادیم و راه #شهادت باز است. وای اگر از این قافله عقب بمانیم 😔 . تبادلات: @E57l64 لطفا اگر بخاطر شهدا عضو کانال میشید پس لفت ندید شهداارزشمندند بمون باشهدا رفیق شو رفیق❤❤
‍ ‍ ‍ ⭕️

نماز.پشت.به.قبله.با.لباس.نجس
@shahdanzende
لطفاً بخونید👇👇👇

- به حبیب گفتم : وضع خط خوب نیست گردان را ببر جلو
- آهسته گفت : بچه ها به خاطر خوردن کنسرو فاسد همه مسموم شدند . . . !
امکان برگرداندن آن ها به عقب نبود و بچه ها با همان حال خراب شش روز در حال دفاع بودند…..
- حبیب گفت : اگه می تونی یکی از بچه های مجروح را ببر
- گفتم : صبر کن با بقیه بفرستشون عقب
حبیب اصرار کرد سابقه نداشت تا آن روز حبیب با من بحث کند.
- گفتم : باشه
دیدم با احترام زیاد نوجوانی را صدا زد ترکشی به سبنه اش اصابت کرده بود جای زخم را با دست فشار می داد .
سوار شد تا حرکت کردم صدای اذان از رادیو ماشین بلند شد .
تصمیم گرفتم کمی با این نوجوان حرف بزنم،
- گفتم : برادر اسمت چیه جواب نداد نگاهش کردم دیدم رنگ به
رو نداشت زیر لب چیزهای می گوید فکر کردم لابد اولین بار جبهه آمده و زخمی
شده کپ کرده برا همین دیگه سوال نکردم مدتی بعد مودب و شمرده خودش را کامل معرفی کرد .
- گفتم : چرا دفعه اول چیزی نگفتی
- گفت : نماز می خوندم، نگاهش کردم از زخمش خون می زد بیرون…
- گفتم : ما که رو به قبله نیستیم تازه پسرجون بدنت پاک نیست لباست هم که نجسه .
- گفت : حالا همین نماز را می خونیم تا بعد ببینیم چی میشه و ساکت شد .
- گفتم : نماز عصر را هم خوندی؟!
- گفت : بله
- گفتم : خب صبر می کردی زخمت را ببندند بعد لباست را
عوض می کردی اون وقت نماز می خوندی!
- گفت : معلوم نیست چقدر دیگه تو این دنیا باشم، فعلا همین نماز را خوندم رد و قبولش با خدا.
- گفتم : بابا جون تو چیزیت نیست یک جراحت مختصره زود بر می گردی پیش دوستات...
با خودم فکر کردم یک الف بچه احکام نماز را هم شاید درست بلد نیست والا با
بدن خونی و نجس تو ماشین که معلوم نیست قبله کدوم طرفه نماز نمی خونه.

اورژانس پیادش کردم،
- گفتم : باز همدیگر را ببینیم بچه محل!
- گفت : تا خدا چی بخواد.
با برانکارد آمدند ببرنش،
- گفتم : خودش می تونه بیاد زیاد زخمش جدی نیست فقط سریع بهش برسید…
بیست دقیقه ای آن جا بودم بعد خواستم برم رفتم پست اورژانس پرسیدم حال مجروح نوجوان چطوره؟
- گفتند : شهید شد با آرامش خاصی چشم هایش را روی هم گذاشت و
رفت…..❗️
تمام وجودم لرزید.
بعدها نواری از شهید آیت الله دستغیب شنیدم که پاییز ۶۰ در تجلیل از رزمندگان
فرمود : آهای بسیجی خوب گوش کن چه می گویم من می خواهم به تو پیشنهاد یک معامله ای بدهم که در این معامله سرت کلاه برود !

من دستغیب حاضرم یک جا ثواب
هفتاد سال نمازهای واجب و نوافل و
روزه ها و
تهجدها و
شب زنده داری هایم را بدهم به تو،
و در عوض ثواب آن
🌹دو رکعت نمازی را که تو در میدان جنگ بدون وضو، پشت به قبله، با لباس خونی و بدن نجس خوانده ای از تو بگیرم،
آیا تو حاضر به چنین معامله ای هستی؟؟؟!!!

خاطرات #سردار_شهید_حسین_همدانی🌷


♦️#کـــانال_رفتند_تا_بمانــــیم
🆔 @shahdanzende
💠روایت زندگی و خاطرات
#سردار_شهید_حسین_همدانی
درڪتـابے با عنـوان
« #ساعت۱۶_به_وقت_حلب »
از نشر صاعقه منتشر شد.

@shahdanzende