🍃🍂🌹🌸🍂🌸🍃🌹🌸#گڌرے_بر_سیره_شهدا بهش گفتم « توی راه که برمی گردی، یه خورده کاهو و سبزی بخر. »
🍃گفت « من سرم خیلی شلوغه، می ترسم یادم بره. روی یه تیکه کاغذ هرچی می خوای بنویس، به م بده. »
همان موقع داشت جیبش راخالی می کرد. یک دفترچه ی یاداشت و یک خودکار در آورد گذاشت زمین. برداشتمش تا چیزهایی که می خواستم رابنویسم یک دفعه بهم
🍃گفت« ننویسی ها! »
جا خوردم. نگاهش که کردم، به نظرم کمی عصبانی شده بود.
گفتم « مگه چی شده؟ »
🍃 گفت « اون خودکاری که دستته مال بیت الماله. »
گفتم « من که نمی خوام کتاب باهاش بنویسم. دو – سه تا کلمه که بیش تر نیست. »
🍃گفت «نه. »
یادگاران، جلد سه، کتاب
#شهید_مهدی_باکری، ص 23
#بیتالمال #حقوق_های_نجومی@shahdanzende