#حجاب_شهادت_مطیع_ولایت
اینها را فراموش نکنیم ،همیشه در حال #جهادیم و راه #شهادت باز است.
وای اگر از این قافله عقب بمانیم 😔
.
تبادلات:
@E57l64
لطفا اگر بخاطر شهدا عضو کانال میشید پس لفت ندید شهداارزشمندند بمون باشهدا رفیق شو رفیق❤❤
#هَل_مِن_مُعینِ #مہدی ات را کہ اینچنین شتافتے ومن...هنوزهمان #جا_مانده ی بی سروپاےهمیشگی کہ ڪافی نبودبرایش گریہ هاےشب قدروعرفہ ومحرمُ و و و....😢 وتو #اےزائرشڪ ندارم یڪ سال خوب بودنهاراتمرین کردے...اخݪاقت...نمازت...زبانت ...#حجابت... ک ارباب صدایت ڪرد ومنِ #جامانده خود میدانم چه ڪردم ک باز خطـ خوردم...😔#اے زائر...سرازپانمیشناسے...ب پابوسی بے سرمیروے؟؟ #اے زائر...بدان...قدم بہ قدمت راجا پاےخانم #زینب س میگذارے... راستي... منِ #جامانده نیز اسمم راگزاشتہ ام #کنیز_زینب... اما بدان اینجا هرروز براےمن #یوم_الحسرت است... بیاور براے من کمی ازتربت راتاخاڪ برسرکنم درین آلوده روزهاے #تهران تنها آن خاڪ شفاےمن است... راستی #اے_زایر... صداے دخترکی کہ بین راه میگوید #اشرب_ماء_یازوار را کہ میشنوے...؟؟ چہ میکنے؟؟؟😔 راستے... #چـــــــــادر کہ بہ سر داری؟؟ لطفش بہ این است کہ #خاڪی شودها... لطفش بہ این است #کفشہایت ازیڪ جایي بہ بعد دیگر نباشدها... راستے...اگرمادرے #شیر_خواره داشت توهوایش راداشتہ باش.... مےروے؟؟ بہ سݪامت...سلامِ ماراهم برسان... بگو...قول مےدَهَمت آقا..... #باز_هم_فاصله_ها_بغض_گلوگیر_شده #جا_مانده #شرح_فراق_ما_را_بس #خودنویس 💌🖋
#شهید_مرتضی_کریمی از آن هیبت ورزیدهاش،فقط یک "سر" مانده و هیچکس نمیداند به دو دختــر ِخردسالش چه بگوید . "پیکر" #شهید_محمد_آژند هنوز مقابل دیدگان همرزمانش،در تیررس دشمن،روی تپههای سِلمی آرام گرفته .
╭─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─╮ @shahdanzende ╰─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─╯ پسر #شهید_علی_اکبر_شهریاری،نوزاد بود که پدرش شهید شد و امروز بجای "بابا"،با قطعه سنگِ مزارش،بازی میکند .
دختر #شهید_علی_یزدانی از پدرش به جای سوغات پرچم خواسته بود و پرچمی که به روی "تابوت" پدرش کشیده بودند،نصیبش شد .
از #شهید_محمد_اینانلو که هیچ بازنگشته و دختر و همسر چشم به راهش نمیدانند "دلتنگیهایشان" را به کجا ببرند
#شهید_علی_#آقاعبداللهی هم که مفقود الاثر هستند وهنوز حتی #جنازه اش هم به وطن بر نگشته است به خانواده اش سفارش نموده بودند که هیچ گونه #مبلغی را از سپاه قبول نکنند . حتی سپاه مبلغ دو میلیون تومان هم برای برگزاری مراسم ختم این شهید بزرگوار فرستاده بود را هم خانواده اش نپذیرفتند .
شب آخر ماه صفر سال ۹۴بود؛ وسط آموزش اعزام به سوریه بودیم. شام شهادت امام رضا(ع) و وداع با ماه صفر بود. وسط سینه زنی دیدم #شهید_محمد_اینانلو و محمد صفری اومدن تو هیئت، اومدن جلو کنار منبر؛
داشتم همین شور رو میخوندم. #لباس نظامیشو درآورد و پاشد وایساد به سینه زدن. اینقدر خوشش اومده بود که لا به لای سینه زدن هی داد میزد و به به میگفت. چندتا سبک خوندم که خیلی خوشش اومده بود. هیئت که تموم شد؛ گفت: من همین الان صوت جلسه امشب رو میخوام، بگو بدن بهم.
فردا صبح که اومدن دنبالم بریم پادگان همون اول صبح گفت: صوت رو گرفتی؟ گفتم: نه ولی #آماده_بشه_میدم_بهت.
گه گداری زمزمه میکرد و وقتی یادش میفتاد میگفت #صوت_چی_شد؟ حتی تو سوریه وقتی از حرم عمه جان برمیگشتیم هم پرسید ... گفتم برگردیم #میگیرم_و_میدم_بهت
#برگشتم... دیگه #نبود که بگه صوت جلسه اونشب چی شد. سبک هایی که اونشب خوندم همش شد خاطره. هروقت اینو زمزمه میکنم یاد اون لحظه هاییم که هم سینه میزد هم اشک میریخت هم بلند بلند به به میگفت. کجایی داداش؟ #هم_صوت #هم_تصویر_آمادست....