♨️ از ۱۷شهریور۵۷ تا آتشسوزی فروشگاه کوروش کوکاکولا:- طبق معمول جمعهها خانوادگی در دربند شمیران خانه باغ حاجعمو بودیم، البته اینبار از چند روز پیش و از عید فطر که در قیطریه نماز عید خواندند آنجا بودیم و عصر جمعه با ماشین شوهر خاله مرحوم آقا عبدالله تهرانی راهی خانه در فرحآباد ( پیروزی ) شدیم.
- از پیچ شمیران تا دروازه شمیران جمعیت جمع بود، از دور ستون دود بلند بود، جوانانی با کاغذها و تکه لباسهایی خونآلود و دست نوشتههایی مقوایی فریاد میکردند: بچهها رو کشتند.
روی مقواها نوشته بود ژاله و شهباز را شاه به خون کشید، در سانسور خفقانآمیز و محدودیت ابزار رسانهای آن زمان بهترین راه اطلاعرسانی همینگونه بود.
- بعد نماز عیدفطر و تظاهرات آرام در تپههای قیطریه قرار همه جمعه در میدان ژاله بود.
- ولی از آن آرامش راهپیمایی عید فطر خبری نبود.
- میدان فوزیه ( امامحسین علیهالسلام) مملو بود از جیپ و ماشینهای گاز و ریوی ارتشی و سربازان مسلح با تفنگ سرنیزه دار.
- خیابان شهباز ( ۱۷شهریور) را بسته بودند، مجبور شدیم از تهراننو به نیروهوایی و فرحآباد برویم .
- همه جا پر از ماشین ارتشی و گارد شاهنشاهی بود، شب سنگینی بود مادر و پدر بغض داشتند و معلوم نبود چند نفر در ژاله کشته شده بودند.
- بعضی از آمارهای غلوآمیز طبیعی بود، چون مردم قتلعام ندیده بودند و مثل امروز عادی نشده بود، بیشتر میگفتند ۵ هزار نفر کشته شدند، ولی قدیمیترها میگفتند امکان ندارد در این محدود بتوانند اینقدر تلف کنند.
صدای تیراندازی هنوز میآمد، شب را صبح کردیم، صبح ۱۸ شهریور با تعجب دیدم که در حیاط ظاهرا برف میآید، با شور کودکانه نوید برف دادم، ولی آن ذرات معلق خاکسترهای فروشگاه بزرگ کوروش چهارراه کوکاکولا بود که از آسمان میبارید.
[فروشگاه کوروش فروشگاهی زنجیرهای و جامع بود که به سبک هایپرهای آمریکایی و ارزانتر از خرده فروشها اجناس را عرضه میکرد.]
- هنوز فراموش نمیکنم که با دیدن چرخش تکههای سوخته کاغذ دفترهایی که قرار بود آنروز برای مدرسه بخریم دلم گرفت.
- رادیوی شاهنشاهی بیشتر از کشتار ژاله از حمله خرابکاران به فروشگاه کوروش کوکاکولا و آتشسوزی آن میگفت، یعنی خبری که مردم قربانی را متهم میکرد، و دسیسهای آشنا.- خانهی حاج دائی کوچهی پشت فروشگاه کوروش بود، با مادر رفتیم آنجا تا از حال آنان جویا شود، فقط حیاط منزلشان از خاکستر پوشیده شده بود،[جالب است بدانید که حاجدائی راننده ساواک بود، ولی یادم هست خود و همسر مرحومش نوارهای آقای خمینی را در جمع فامیل میآوردند و نخست انقلاب هم اندکی بازداشت شد و سپس آزاد شد.] حمید پسر بزرگ مرحوم حاجدایی میگفت که از بعد نصف شب ۱۷شهریور تریلیها و کامیونهای ارتش، اجناس گرانقیمت مثل خودرو و موتور و یخچال و ... را از کوروش بار زدند و فقط قابلمه ها و وسائل دم دستی را گذاشتند و حدود چهارصبح آتش زدند، حمید مدام میگفت: دروغ میگن که مردم آتیش زدند خودشون آتیش زدند ...
- همان شب تلویزیون سوخته فروشگاه بزرگ کوروش را نشان داد و چند لباس شخصی ساواکی هم به عنوان مردم و شاهد مدعی بودند که خرابکارهایی که تو میدان ژاله بودند کوروش را آتش زدند، ( آخه این درسته؟!)- علاوه بر حضور گاردی ها در هر چهارراه و میدان، تا چند روز ساواک با پیکان آبی رنگی در کوچههای اطراف گشت میزد.
- شاهد بودم شیرین عقلی نوجوان که در محلهی خانهی مستأجری ما _خیابان دوم نیرو هوایی_ مشغول بازی با دوربین عکاسی اسقاطی بود، همان پیکان آبی ناگهان مقابلش ترمز کرد و مأموری پیاده شد و به گوشش سیلی زد و آن دوربین را زیر پوتینش خورد کرد، آن طفل معصوم از ترس و هول شلوارش را خیس کرد.
- خیلی دنبال دوربین عکاسی و فیلمبرداری بودند، و این گویای وحشتشان از مستند سازی بود.
- با این جو پلیسی و امنیتی آن هم برای مردم سادهی آن زمان کشتار ۱۷ شهریور و ۱۳آبان و تلفات تظاهرات متفرقهی دیگر فقط توسط حکومت نظامی انجام شد و آن زمان هم خود رژیم دروغ نیروهای خارجی را که امروز هوادارانش مطرح میکنند را طرح نکرد.
- برای محله ما، ۱۷ شهریور داغ بزرگ و واقعا جمعهی سیاه بود، یادم نمیرود که با رفتن #محمدرضا_شاه از ایران همان کوچهها محل جشن و خوشحالی #مردم و کشتن گاو و گوسفند که نذر رفتن شاه کرده بودند شد و ...
#باند_امنیتی
@shafieikia