شعر دره‌شهر

مرافه وا فلک سیم ناره حاصل
جفا او بیشتره ده طاقت دل

دسم کوتاه بیه ده آرزویا
اوما اسب اجل وه تیک دراغل


#سجادصالحیان

@shaeraneDareshahr

حال من آشفته تر یا زلف مشک افشان تو
طالع من تیره تر یا مردم چشمان تو

نیشکر شیرین ترین یا شعر سعدی یا لبت
ناله ام پرسوزتر یا گرمی دستان تو

دست من خالی تر است یا آن دل بی کینه ات
آب بوتک سردتر یا آن شب هجران تو

روی تو رخشنده تر یا برف یا شعر فروغ
نثر صادق تلخ تر یاچهره ی گریان تو

روز وصلت دورتر یا دلخوشی یا ملک چین
این دل من تنگ تر یا جامه و دامان تو

کیمیا پوشیده تر یا صدق یا آثار من
مرگ من نزدیکتر یا خانه و ایوان تو

زندگی ناچیز تر یا شعر بی مقدار من
آبرو ارزنده تر یا مهر بی پایان تو

تو جواب هر سوالی ای همه مقصود من
تار و پود این غزل شد جان من قربان تو


#سجادصالحیان

@shaeraneDareshahr

لبخند تو اعجاز مسیحا شده است
زیبایی مطلق به رخت جا شده است

با جاذبه ات من از زمین کنده شدم
کشف نیوتن باطل و رسوا شده است

#سجادصالحیان

@shaeraneDareshahr

هر جا که رود در پی او خواهم رفت
با دست تهی جنگ عدو خواهم رفت
گر قول پرستاری من را بدهد
تا سال دگر به (آی سی یو) خواهم رفت


#سجادصالحیان

@shaeraneDareshahr

خدایا رحم کن بر من در این اوضاع طوفانی
دل یخ بسته ام را بین در این سوز زمستانی

نه از دیروز خرسندم نه امروزم به کام دل
چه امیدی به فرداها در این بن بست ظلمانی

قسم بر ساحت شاعر قسم بر جان اندیشه
منم از نسل سعدی و منوچهری و خاقانی

نه مجنونم نه فرهادم که من با عشق همزادم
چرا باید نصیب من شود این اوج ویرانی؟

خدایا گر چه راهی نیست به سوی آرزوهایم
دری بگشای از رحمت بر این محبوس زندانی


#سجادصالحیان

@shaeraneDareshahr

از کرب و بلا حالت ما زار تر است
ظلمی که به ما رفت دل آزارتر است
بی آنکه به هیئت برود این دل ما!!
از هر چه عزادار عزادارتر است

#سجادصالحیان

@shaeraneDareshahr

از رنج زمان رومی و زنگی نشوم
هشیارم و در حالت منگی نشوم

از روی خرد پرچم صلحم بالاست
تا ماشه ی هر تیر وتفنگی نشوم

#سجادصالحیان

@shaeraneDareshahr

‍ #شعر_و_دکلمە:
#سجادصالحیان

@shaeraneDareshahr

زمین بختم ،خدا چی شوره کاته
وه هر جا سیل کنم کج و نهاته

سیاوشم، ها غر یارم ده تشی
که اندازه همه پهنی ولاته

#سجادصالحیان


@shaeraneDareshahr

مدعی عشق هست اما وفادارش کم است
لاف دانایی چه سود آنجا که هشیارش کم است

سفره ی دل را چو وا کردم نمک نشناختند
هر چه دل زخمی تراست همدردی و یارش کم است

بین آدم بودن و مال اصل منطق حاکم است
هر که انسان تر شود،اوسود بازارش کم است

قرعه افتاده به نام هر چپاول پیشه ای
گو به مرد راست طینت بعد از این کارش کم است

لفظ (شاعر)را کسی بهتر ز من معنا نکرد
هر چه اشعارت به حق باشد ،خریدارش کم است

رنگ عشق در بین ما کم شد مثال آن درخت
شاخه اش تا بیکران رفته ولی بارش کم است

جای منطق بازی و برهان بیا عاشق شویم
عشق نوعی نعمت لازم که بسیارش کم است


#سجادصالحیان


@shaeraneDareshahr

به هر رهی که می روم بی تو سراب می شود
تمام نقشه های من نقش بر آب می شود

هنوز جشن و هلهله به چشم من شب عزاست
هنوز حال خوب من بی تو خراب می شود

چه بوده این گناه دل جز اینکه با تو می تپید؟
که آسمان دیده ام پر از شهاب می شود

دل همیشه عاشقم علامت سوال نیست
چرا به هر بهانه ای از تو جواب می شود

نه شب که تار زلف تو جهان فرا گرفته است
به این دلیل ثابت است بشر به خواب می شود

تمام کائنات را چنان به خود کشانده ای
که کارو بار عالمی با تو حساب می شود


#سجادصالحیان


@shaeraneDareshahr

عجین با تو شده طبع و سرشتم
عوض کن با نگاهی سرنوشتم

وصیت،فاتحه خوان گر تو باشی!!
نخستین مجرم اهل بهشتم

#سجادصالحیان

@shaeraneDareshahr