شعر دره‌شهر

گاهی از بی بهانه ها
می‌توان ترانه ساخت
پرنده شد
پرواز کرد
در عالم دیگر راه رفت
شاد شد!
زیست...
و برای مُردَن
قدری حوصله کرد...

#رامین_اروانه


@shaeraneDareshahr

#متن_و_خوانش:
#رامین_اروانه

@shaeraneDareshahr

از این که
تاوان جداییت را می‌دهم
ملالی نیست...
ولی ای کاش
امیدی داشتم
و از تو می‌پرسیدم
که ای، بی خبر از حال من
می‌شود به من بگویی
کجایی؟

#رامین_اروانه


@shaeraneDareshahr

گویی که چیزی مرا به خود می‌پیچد
آه... درد دل تنگی...
درد حسرت دیدار تو
تمام بدنم و حتی
چشم‌هایم درد می‌کنند
چشم‌هایی که تو آنجا نیستی...
جز درد
چیزی را نمی‌بینند
و بدنی که لمس تو نیست
آنجا روحی زندگی می‌کند
کجاست داروی آغوشت
که آرام کند
درد‌های پنهان مرا...

#شعروخوانش:
#رامین_اروانه (فریاد)


@shaeraneDareshahr

پاییز بهانه است
می‌روم پشت فصل‌های زرد
پشت فصل‌های سرد
گُم نمی‌شوم
من از جنس بارانم
باران از من است
چمدانم خالی نیست
پر از عطر یاس تو
یاد تو
من با تو
به بهار می‌رسم

#شاعروعکاس:
#رامین_اروانه

@shaeraneDareshahr

#چاپ_کتاب_رمان
#تحت_عنوان: "دیان"
#نویسنده:
#رامین_اروانه


@shaeraneDareshahr

پاییز یعنی بهار عاشقی
شکفتن خاطرات و بوی عطر رازقی
پاییز یعنی
حرارت در لفافه‌ها
بوی باران
بوی کافه
فال قهوه
در میان خرافه‌ها
پاییز یعنی مرگ خند‌ه‌ها
زخم خوردن
تک تک این برگ‌ها
در جاده‌ها...
پاییز یعنی نگاه خسته‌ی ابری جدا
با تپش‌هایی سریع و بی‌صدا
پاییز یعنی بهاری عاشقی
دست در جیب
با نگاهی سرد
آرام
دفتری باز
شعرهایی منطقی...

#رامین_اروانه (فریاد)

@shaeraneDareshahr

تو عارفانه‌ترین شعرِ در کتاب منی
گلی میان غزل‌ها ، گل و گُلاب‌ منی

میان غربتِ این روز‌های بی کَسی ام
تو لحظه‌ لحظه خیال منی و خواب منی

دلم گرفته و سرد است بی تو آب و هوا
بلند قامتِ زیبا ، تو آفتاب منی

حساب آمده دستم که مرهم دردی
چرا که حاصلِ این درد بی‌حساب منی

همیشه گیر همین حس عشق و عاطفه‌ام
تو حس مستی عشقی ، تو که شراب منی

که فرض این که نباشی ، مثال کابوس است
و بس که من نگرانم ، تو اضطراب منی

#رامین_اروانه (فریاد)


@shaeraneDareshahr

عاشق که باشی
شاعر می‌شوی
شعر می‌گویی و
احساسات تو را روانه‌ی دنیایی می کنند
که هرگز
دیگران
آن را درک نمی کنند
عاشق که باشی
با اولین قطره‌ی باران
بغض می‌کنی و
بادیدن اولین برگ پاییزی می‌رقصی
عاشق ک باشی
در این دنیای زشت
زیبایی ها را می‌بینی
حتی دلتنگ کوچک ترین خاطرات می شوی
عاشق که باشی
پروانه می شوی و پرواز می کنی
مرغ عشق می‌شوی و میخوانی
عاشق که باشی
همه چیز می‌شوی
اما
هرگز
دیگر خودت نمی‌شوی...

#شعروخوانش:
#رامین_اروانه

@shaeraneDareshahr

عشق
زمزمه‌ای کوتاه است
در لا‌به لا‌ی خاطرات
بوسه‌ها
و چشم‌هایی که
حرف می‌زنند...


#رامین_اروانه

@shaeraneDareshahr

هر بار که تو را
می‌بینم
در من، مَنی تازه جان می‌گیرد
و شاخه‌ای گُل
در دفترم
سبز می‌شود...

#رامین_اروانه


@shaeraneDareshahr

مرا از چه می‌ترسانی؟
آنقدر آتش عشق تو را
در سینه‌ام جای داده‌ام
که برای ترس
جایی نیست!
من از آتش جهنم
نمی‌ترسم
هر روز در نبودت
بارها می‌سوزم و خاکستر می‌شوم
و دوباره همچون ققنوسِ افسانه‌ها
متولد می‌شوم
و قصه‌ی عشق تو را
از سر می‌گیرم...


(از کتاب فصل خیس برگ‌ها)
#رامین_اروانه (فریاد)

@shaeraneDareshahr

گفتی که مرا
دوست داری
و سقف آسمان
برای حجم پرواز من
چقدر
کوتاه است...

#رامین_اروانه

@shaeraneDareshahr

رهایم کن
برای اندک زمان کوتاهی
رهایم کن
از بغض هایی که
دیگر دوام ندارند...

#رامین_اروانه

@shaeraneDareshahr

پلنگانه در ماه دویدم
در نیمه شبی مهتابی
پریدم
افتادم
به تو رسیدم

#رامین_اروانه

@shaeraneDareshahr

رهایم کن،
دستم
را
بگیر
و ببَر...


#رامین_اروانه

@shaeraneDareshahr

مرا به دست باد نسپارید
اندوه تو و غصه‌های من
روزهایم
به شب گیسوان و خیال تو
گره خورده‌اند
ایستاده در پرتگاهی دور
ایستاده در شب
به انتظار تو
ایستاده‌ام...

#رامین_اروانه

@shaeraneDareshahr

آنچنان عشق تو در جان و دلم بیدار است
که نمازم به سحر پیش خدا شک‌دار است

حیف این قسمت و تقدیر که مشکل شده‌ان
بین ما فاصله‌ها سخت که معنادار است

من که درگیر توام، پس تو چرا خاموشی!
خودمانیم بگو عشق کسی در کار است؟

بی تو، با فکر تو، من حّس قشنگی دارم
خاک باران زده‌ای را که کمی نم‌دار است

فرض کن در پیِ عشقم همه را می‌گردم
یک سوالی گل من، چادر تو گلدار است؟

شد فراموشِ خودم، نام خودم، جان شما
سهم من، از تو از این عشق همین مقدار است؟

#شعروخوانش
#رامین_اروانه

@shaeraneDareshahr

به شوق دیدن تو
به عطر یاد تو
به شوق لبخندت
عادت کرده‌ام
به آغوشت
مرا
از من مگیر
کودکی خوابیده در آغوش مادر
منم!
بیدارم نکن

#رامین_اروانه

@shaeraneDareshahr

تقدیم به روح پاک شهیدان عزتمند مدافع وطن و مدافع امنیتِ شهر شهیدپرورمان دره‌شهرِ پُرافتخار؛
شهید سید روح‌اله باسره
شهید محمدمهدی دریکوند


سفر کرده‌ام تا بیابم، من نگاهت را
در اینجا
در این خانه... کاش نبینم
اشک‌ های مادرت را
زمانی که رفتی
تو لبخند زدی؟
کاش می‌شد دید
آن نگاه آخرت را...
شهر خاموش است
دیر رسیدم من،
گفتند که برده‌اند
امروز پیکرت را...
پیش از این من هرگز ندیدم
آن نگاه درمانده مادرت را...

#شعروعکس
#رامین_اروانه

@shaeraneDareshahr