من بعد از یکسال مجاهدت بالاخره در 1393/11/6 به آرزوی خودم یعنی 🌷شهادت🌷رسیدم و به دیدار آقا اباعبدالله ع شتافتم و آسمونی شدم. راستی خونه بهشتی من بهشت زهرا س قطعه 50(مدافعان حرم) است خوشحال میشم بهم سر بزنید.😊 منتظرتون هستم.✋ یاعلی ع
راستی برادر بزرگم تو آلمان کارامو درست کرده بود که برم آلمان ولی من بهش میگفتم اگر تو هم مظلومیت حضرت زینب س رو میدیدی از همه تعلقات میگذشتی و همه فکر و ذهنت میشد جهاد و دفاع از حریم اهل بیت ع و حرم عمه جانمان حضرت زینب س.
چون سفارت به شیعیان پاسپورت نمیداد و خلاصه با سختی فراوان به ایران رسیدیم و سال 93 برای دفاع از حرم عمه جانم حضرت زینب س و دفاع از اعتقاداتم به سوریه رفتیم.
پدرم هم در زمان جنگ با شوروی مجاهد بود و با روس ها میجنگیدن و من همیشه از ایشون میخواستم که خاطراتشونو برام تعریف کنن و با دل و جون گوش میدادم و غبطه میخوردم که ای کاش منم زمان جنگ بودم و با دشمن میجنگیدم و مجاهدت میکردم.😔
از افغانستان با خانواده راهی ایران شدیم و مدتی تو ایران بودیم تا اینکه 1380 دوباره به افغانستان برگشتیم.😊 در جوانی با اینکه سن کمی داشتم به پدر عزیزم کمک میکردم و بچه فعالی بودم.علاقه خیلی زیادی هم به جهاد داشتم. خیلی هم شجاع بودم💪