🔴ایران پسا ۱۴۰۱
جهان من جهان او
(یادداشت ششم)
عقربه های روزشمار تاریخ را اگر به عقب برگردانیم، میرسیم به اسفندماه ۹۸ زمانی که من بهمراه یکی دیگر از اعضای خانواده
خانه مادری را بدون اطلاع و اختیار مادر و برخی دیگر از خواهران و برادران بفروش گذاشتیم.
خانه فروش رفت و از همانجا نقطه عطفی تاریخی در زندگی من بوجود آمد.
امروز با گذشت حدود ۴ سال از آن روز، زندگی من در بعد شخصی به قبل و بعد از فروش
خانه مادر قابل تقسیم می باشد.
قبل از فروش زندگی در کمال آرامش و پس از فروش عقب افتادگی های پیاپی اقتصادی و مشکلات عدیده روحی.
هرچند از درون شکستم، اما از برون کالبدم را حفظ نمودم.
ابتدا باید بسراغ نیت ها برویم!
من بهمراه همشیره بزرگ بدنبال راهی بجهت برون رفت از تنگنای اقتصادی خانواده و اعضای در
خانه مانده(۲برادر و یک خواهر مجرد) راهی جز سرمایه گذاری نیافتیم و محلی معتبرتر از بازار سرمایه نیز پیدا نکردیم.
چشمتان روز بد نبیند، شد آنچه نباید می شد!
چنان خسرانی وارد آمده است که حتی تصورش براحتی می تواند چند سکته ریز را برای شنونده بدنبال داشته باشد!
اینکه دو دولت و حاکمیت چه کردند با مردم به طرق مختلف با بد قانونی و هرج و مرج و بی ثباتی و قیمت گذاری دستوری و... محل بحث بنده نیست.
🔴من نصیحتهای گذشته و پیشگیرانه بزرگترها و ریش سفیدهای فامیل مبتنی بر عدم فروش ملک را هیچگاه خوب گوش نکردم.
🔴آزادی و اختیار در انتخاب سرنوشت، اصلی بود که من از سرخیر خواهی برای دیگر اعضای خانواده برسمیت نشناختم و خود بجای آنها تصمیم گرفتم.
🔴پس از فروش من نظرات مخالف و منتقد را نشنیدم.یکی از برادران دائما اصرار داشت حال که فروختی سریع با
خانه ای دیگر جایگزین کن.
🔴حقایق را از سر خیرخواهی مبتنی بر سندروم «چرنوبیل» دائما کتمان کردم و در نتیجه روز به روز امکان تغییر موثر را از خویش زدودم.
🔴حال من مانده ام و ویرانه ای از سرمایه یک خانواده در بازاری ناجوانمرد که کردند آنچه را که کافر با مسلمان نمی کرد در این ۳ سال!
🟢من بدنبال جهانی بهتر برای مادر بودم. اصرار داشتم او را از آن محله پایین به منطقه ای خوش آب و هوا ببرم.
اما غافل از آنکه میل و سلیقه و علاقه و نظر مادر پس چه؟
حال که روزگار با سیلی مهیب کمی مرا پخته تر نموده است. می فهمم از جهان من تا جهان او در عین شباهتهای فراوان، اختلافات بزرگی نیز وجود دارد.
ای کاش جهان مادر را بهتر می فهمیدم و بدنبال یکسان سازی جهانمان مبتنی بر استبداد رای و نظر خویش نبودم!
(از هر ۱۰ کلمه مادر،بصورت ناخودآگاه سه کلمه آن مربوط به محله سابق است. هر کلمه ای که تیریست بر قلب من.علی رغم رنج طی طریق هنوز تمام خریدهایش را از همان محله انجام می دهد).
🟢خوب که دقت می کنم می بینم من حق نداشتم جهان نقد و معمولی دو برادر و یک خواهر درون
خانه را برای جهانی نسیه ویران کنم!
و رنج مستاجری در
خانه ای کوچک و آپارتمانی را بدانها تحمیل نمایم.
🟢من آینده آنها را ویران کردم.رنج طی دوران در زمان حال بشرط وجود آینده روشن و قابل پیش بینی همچنان که امیل فرانکلین در کتاب «در جستجوی معنا»می گفت امریست قابل تحمل.
اما وای از روزی که آینده ای وجود نداشته باشد.
خوب بالاخره اینجا ایران است و سالی ۵۰ درصد تورم با رویایی دست نایافتنی بنام
#خانه!
🟢من اشتباه کردم.
⛔️ای کاش حاکمیت هم بپذیرد از جهان او تا جهان مردم فاصله زیادیست.
ای کاش اوهم مثل من می فهمید:
حق نداشت برای تئوری ذهنی خویش حق مسکن، حق خودرو، حق آموزش، حق خوراک، حق پوشاک، حق سفر، حق خودشکوفایی و همه حق های دیگر جامعه را از سر خیرخواهی استبدادی برباید!
✅البته بین استبداد رای من و حاکمیت یک تفاوت بزرگ وجود دارد.
من خود بیشترین ضربه اقتصادی را خوردم و مردانه پای تصمیم غلط خویش ایستادم و نگذاشتم آب در دل کسی تکان بخورد، ولو در دل و گاهی چشمان خویش طوفانی بود سهمگین.
اما حاکمیت نه تنها مسئولیت رأی و اقدام خویش را هیچگاه نپذیرفت بلکه همزمان در زیست تحمیلی دائما ثروت خود و نزدیکان و وابسته گان را رونق بخشید و باز بر خلاف زبان کوتاهی و سر خمیده من در برابر خانواده خویش، او تو سری هم می زند و ذره ای احساس اشتباه و شرم در وجودش پیدا نیست.
https://t.center/seyyedhashemfirouzi