Смотреть в Telegram
حرفی بزن رئیس یک هفته است که شغل جدیدی را آغاز کرده‌ام. کارم را دوست دارم، کارفرمایم را نه. کارفرمای جدیدم تمام سؤالات را با ایما و اشاره جواب می‌دهد. گاهی وقت‌ها در ذهنم به او حمله می‌کنم. یقه‌اش را می‌گیرم و می‌گویم: «پدر آمرزیده، خوب چه خصومتی با حرف‌زدن داری؟ چرا انقد به زبان بدن علاقه داری؟ در و دیوار بیشتر از تو در طول روز صدا تولید می‌کنن. چرا انقد آرومی؟ نکنه فک می‌کنی صبوری؟ صبور نیستی، به خدا تو صبور نیستی، تو فس‌فس می‌کنی. صبور منم که توی فس‌فسو رو تحمل می‌کنم. بابا، علاقه‌ی من به برقراری ارتباط اگه کم‌تر از تو نباشه بیشتر نیست. می‌بینی که شرایط ایجاب می‌کنه سؤال کنم؛ پس جوابم رو بده نکبت استخونی، منظورم اینه که لطفاً یه حرفی بزن رئیس.» رفتارش خیلی عجیب است؛ جواب بقیه را می‌دهد. حتی با آن‌ها خوش‌وبش می‌کند و می‌خندد. موقع خندیدن آن قدر دهانش را باز می‌کند که محل مجاورت سیم ارتودنسی آخرین دندانش با نرم‌کامش پیدا می‌شود. پیداست که مشکلی با دیگران ندارد. فقط با من زاویه‌ دارد. دیگر به این نتیجه رسیده‌ام که مسئله، خصومت شخصی‌ست. پروژ‌ه‌های جدید هم سؤال برانگیزند. مجبورم مدام به او مراجعه کنم و قدرتش را در تکان دادن اجزای سر و صورت و چشم و ابرو آمدن مشاهده کنم. حالا شخص کارفرما به بهشت. از خودم می‌پرسم مگر موقع انتخاب پروژه کور بودی؟ کار مرتبط با تجربیات و اطلاعاتت را انتخاب می‌کردی. چرا با چشم بسته انتخاب کردی؟ بعد به خودم جواب می‌دهم که به چشمم چه کار داری؟ باز بود. چشمم باز بود. البته چشم دلم باز بود. چشم سرم هم باز بود؛ اما به موضوع پروژه نگاه نمی‌کرد. به ارتودنسی دندان کارفرما نگاه می‌کرد. این کره‌های سفید دریده‌ی دَرّان، هنوز یادنگرفته‌اند کی به کجا نگاه کنند. #داستانک
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Бот для знакомств