Смотреть в Telegram
مولانا و عروسیِ ابد مولانا از مرگْ تعبیر به عروسی کرده است. عروسیِ ابدی: مرگ ما هست عروسیِّ ابد سرّ آن چیست؟ «هُوَ الله اَحد» (غزلِ ۸۳۳) می‌گوید آنچه مرگ را در چشم و دریافت من به یک عروسی تبدیل می‌کند، لذّت بوی توست. بوی تو که می‌پیچد جان من پر می‌گیرد: روزی که بپرّد جان، از لذّت بوی تو جان داند و جان داند کَزْ دوست چه می‌بوید (کلیات شمس، غزل ۶۲۲) همین ماجرا را با اشاره به حکایتِ موسی و بوییدن سیب، به شکل دیگری می‌گوید: «سیب را بو کرد موسی جان بداد»(غزلِ ۴۳۲)، اما آن سیب، برای مولانا خداست. سیب را می‌بوید و مثل موسی، به آسانی و سبکی، جان می‌دهد: «جان را دهم چو موسی، گر سیب تو ببویم»(ترجیع‌بندِ ۶) در مرگ، بوی وصل را می‌شنید. رایحه‌ٔ ملاقات را: مرگِ ما شادی و ملاقات است گر ترا ماتم است رو زینجا (غزلِ ۲۴۶) چون حق ترا بخوانَد، سوی خودت کشانَد چون جَنّت است رفتن، چون کوثر است مُردن (غزلِ ۲۰۳۷) دیگران از مرگ مهلت خواستند عاشقان گویند: «نی نی، زود باد» (غزلِ ۸۲۶) نگاه مولانا به مرگ از سرِ ضدّیت و ستیز با زندگی نبود، ناشی از طلبِ زندگیِ بیشتر و عطشِ تجربه‌های ژرف‌تر بود. حس می‌کرد در این قالبِ خاکی، امکان تجربه‌های وسیع‌تر، ژرف‌تر و ناب‌تری را ندارد. در چشمِ او آن عروسیِ دلخواه، در سرایِ طبیعت ممکن نبود. شوقِ آن دیدارِ بی‌حجاب، مرگ را در چشم او آراسته بود. در شمایلِ یک عروسی. عروسیِ ابدی. @sedigh_63
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Бот для знакомств