پیر شدن و نو ماندن
«حتی اگر انسان بیرونیِ ما رو به زوال رود، انسان درونیِ ما روز به روز نو میشود.»
▪️(عهد جدید، رساله دوم به کُرَنْتیان، ۴: ۱۶)
مولانا هم میگفت آنان که پیر راهاند، درونشان کودکی نوبین، تازهنَفَس و بازیگوش است. چرا که جان آنان زخمیِ «ملال» نیست و غبارِ عادت، چابکی روحشان را نفرسوده است.
آنان به ظاهر و از بیرون، پیر و سالخوردهاند، اما درون آنها کودکی مأوی دارد سرزنده و آکنده از شوق جستوجو و شور تماشا:
«حق تعالی صَبْوَتی[=کودکانگی] بخشد پیران را از فضل خویش که صِبْیان[=کودکان] از آن خبر ندارند، زیرا صَبْوَت بدان سبب تازگی میآرد و برمیجهاند و میخنداند و آرزوی بازی میدهد که جهان را نو میبیند و ملول نشده است از جهان. چون این پیر جهان را هم نو بیند، همچنان بازیاش آرزو کند و برجسته باشد و پوست و گوشت او بیفزاید.»
▪️(فیه ما فیه، شرح کامل کریم زمانی، ص۳۷۲)
جز مگر پیری که از حقّ است مست
در درونِ او حیاتِ طیّبهست
از برون پیر است و در باطن صَبی
خود چه چیز است آن ولیّ و آن نبی؟
(مثنوی، ۲: ۳۱۰۹_۳۱۱۰)
@sedigh_63