📚معرفی_کتاب
محبوبه یک لحظه مکث کرد، بعد چادرش را سرش انداخت. امروز هم با کفش پاشنه بلند و چادر گلدار کاری نداشت. وقتی به خانه دوستش در چهارراه کوکاکولا رسید، هنوز حاضر نبود.
- بیا صبحانه بخور تا حاضر شوم.
مردد گفت: «باشد.» همین که صدای تظاهرات کنندگان را شنید، گفت: «من می روم... تو اگر خواستی، بعدا بیا!» دیشب خواب دیده بود؛ خواب کبوتری که در زیر نورگیر گنبد شیشه ای گیر افتاده بود و هرچه سر به شیشه می کوبید، راه خروج نمی یافت. تا اینکه دستی دریچه کوچک را باز کرد و کبوتر پر کشید.
📎#محبوبه_صبح 📝زندگی نامه داستانی
#محبوبه_دانش 🖋نوشته
#راضيه_تجار📖تعداد صفحات: ۸۲صفحه
⭕️ #توجه: می توانید تا تاریخ
1399/7/7 با مراجعه به ادمین کانال
#بن_تخفیف 40 درصدی خرید کتاب را دریافت کنید
📚#ویژه نامه
#نشریه ی
#دغدغه ی بسیج دانشجویی دانشگاه محقق اردبیلی
@sedayedaneshjouma