Смотреть в Telegram
یک غزل زیبا به خواب مي روم اما چه خواب دشواري بخواب خواب قشنگم ، هنوز بيداري ؟   هنوز شعله وري ؟ : آه  راحتم بگذار صداي خواب در آمد : بخواب تب داري   من از تب تو به هذيان رسيده ام تو ولي نخواستي كه خودت را به خواب بسپاري !   فقط خيال تو آمد ولي نه ، بختك بود ! كجاست عينك خوابم عجب شب تاري   به روي سينه ي خوابم نشست بختك وگفت : به چنگ عكس پلنگ پتو گرفتاري !   شبيه اينكه شبح باشي ونباشي باز بجز تويي كه نبودي ،  نبود غمخواري   چه خنده دار؛  براي تو گريه مي كردم چه استغاثه ي خيسي چه شوق ديداري   گذشته ي تب و آه و ... گذشته هاي تباه و روز وشب دو سفيد وسياه تكراري   خلاصه قصه ي خواب از سرم پريد وكلاغ به خانه اش نرسيد و ... بخواب تب داري ! زنده نام بکتاش آبتین @sbiabanaki اینجا کامنت بذارید: @sbyabanaky
Telegram Center
Telegram Center
Канал