SarzaminJavid سرزمین جاوید

#ایران_بر_لبه_تیغ
Канал
Логотип телеграм канала SarzaminJavid سرزمین جاوید
@sarzaminjavid2Продвигать
5,76 тыс.
подписчиков
1,66 тыс.
фото
1,81 тыс.
видео
3,31 тыс.
ссылок
@sarzaminjavid2 ™️ کانال سرزمین جاوید؛ پُست های ویژه،پُست های"تولیدمحتوا"؛ فیلم وسریال های جدید،توقیفی،بدون سانسور،پیش ازهمه کانال ها ناب ترین اخبارسیاسی،فرهنگی،ایران 🔗 گروه وابسته به کانال سرزمین جاوید: https://t.me/+O9QIVOBktBgwYWFk
📚
📚
مراکز عرضه کتاب «ایران بر لبه تیغ»
#محمد_فاضلی – عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی

📘 #کتاب «#ایران_بر_لبه_تیغ» در دو شکل انتشار کاغذی و انتشار الکترونیک عرضه شده است. فهرست فروشگاه‌های اینترنتی عرضه کتاب به شرح زیر است:

📚 انتشار الکترونیک در فیدیبو

📚 عرضه در فروشگاه ۳۰بوک

📚 عرضه در فروشگاه شهر کتاب

📚 عرضه در فروشگاه ایران کتاب

📚 عرضه در فروشگاه کتاب وب

📚 عرضه در بانک کتاب شهر

📚 عرضه در یکتامهر

📚 عرضه در انتشارات توس

📚 عرضه در فروشگاه بوک‌حال

📚 عرضه توسط ناشر (انتشارات روزنه)


🎥 نشست نقد و بررسی کتاب «ایران بر لبه‌ٔ تیغ» تالیف محمد فاضلی

نشست مجازی نقد و بررسی کتاب «ایران بر لبه‌ٔ تیغ» تالیف محمد فاضلی، عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی برگزار شد. این نشست با دبیری علمی کیاوش کلهر و با حضور مولف اثر، دکتر سید جوادمیری، عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و دکتر احمد شکرچی، عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی روز چهارشنبه ۲۱ مهرماه ۱۴۰۰ برگزار شد.

مشاهده در آپارات
مشاهده در یوتیوب

🗂 مرتبط:
https://t.me/sarzaminjavid2/5712
https://t.me/sarzaminjavid2/5719

aparat.com/sarzaminjavid.com
instagram.com/sarzaminjavidcom

به کانال
#سرزمین_جاوید حامی #روشنگری، #ادبیات و #مشاهیر_ایران بپیوندید:
🌏
https://t.center/sarzaminjavid2 ™️

🔴 ایران بر لبه تیغ

#️⃣ #محسن_رنانی

♦️پدربزرگم می‌گفت: در روستایی نزدیک زادگاهش، مردی حکیم بود که با طبابت، اخلاق نکو و زبان بی‌پروایش در دل اهالی جایی باز کرده بود. کدخدای روستا از قدیم با او مشکل داشت و رفتار نیکو و احترام مردم به او را خوش نمی‌داشت؛ گویی گمان می‌کرد هرچه مردم به حکیم احترام بگذارند از قدرت او کم می‌شود. کدخدا دلش‌ می‌خواست محبوبیت و احترام فقط مختص خودش باشد؛ مردم، فقط از او بترسند و فقط به او امید داشته‌ باشند.

♦️روزی حکیم در کوچه، متوجه سرفه‌های خشک کدخدا شد؛ به او گفت کدخدا نوکرت را بفرست تا برای سینه‌ات دوا بدهم؛ کدخدا با خشم به او نگریست و رد شد!

♦️فردا حکیم همسر کدخدا را دید و به او گفت بهتر است هرچه زودتر سرفه‌های کدخدا را درمان کنید. همسر کدخدا با بی‌محلی، هیچ‌ نگفت، راهش را کج کرد و رفت.

♦️روزی دیگر حکیم، نوکر کدخدا را دید، او را صدا زد، به طبابت‌خانه برد و بسته‌‌ای دارو به او داد و گفت: این‌ها را بده کدخدا بخورد و اگر تا یک هفته دیگر سرفه‌هایش خوب نشد به من خبر بده.

♦️ساعتی بعد پسر کوچک کدخدا آمد و با تندی به حکیم گفت که دیگر حق ندارد بگوید کدخدا بیمار است و باید درمان شود.

♦️چند هفته گذشت و باز روزی حکیم در گذرِ محله متوجه شد که کدخدا همان سرفه‌ها را دارد. به برادر کدخدا که در گذر، مغازه داشت گفت برادرت را بیاور تا من معاینه کنم و دارو بدهم، اگر با داروی من خوب نشود، احتمالا مشکل جدی است و باید او را برای درمان به شهر ببرید.

♦️عصر که شد پسر بزرگ کدخدا به طبابت‌خانه حکیم رفت و با لگد میز حکیم را وارونه کرد و با فریاد گفت یک‌بار دیگر بگویی پدر من بیمار است، جایت در این روستا نخواهد بود!

♦️در ماه‌های بعد سرفه‌های کدخدا شدیدتر ادامه یافت و حکیم هر آدم موثری را در روستا می‌دید، می‌گفت از من نشنیده بگیرید، اما بروید این کدخدا را برای درمان به شهر ببرید؛ این سرفه‌ها نشانه خوبی نیست، ولی کسی جرأت نمی‌کرد مساله را به‌طور جدی دنبال کند.

♦️تا این‌که چند ماه بعد، شبی از شب‌های سرد و برفی زمستان، کدخدا به سرفه‌ افتاد و ساعت‌به‌ساعت سرفه‌هایش شدیدتر شد و بعد در اواخر شب بود که خون بالا آورد و به حالت نزاری در بستر افتاد. فردا پسرانش تصمیم گرفتند او را برای درمان به شهر ببرند، اما برف و بوران تمام راه‌ها را بسته بود. یکی دو روز بعد، با هر سختی بود او را به شهر بردند، اما پزشکان گفتند دیر شده است، کاری نمی‌شود کرد. کدخدا چند روزی در بیمارستان بستری بود تا در گذشت.

♦️پسران کدخدا پیش از آن‌که جنازه پدر را برای خاک‌سپاری به روستا ببرند، اول به خانه حکیم رفتند و او را به باد کتک گرفتند؛ آن‌قدر زدند که حکیم دیگر نای راه رفتن نداشت؛ سپس تمام لوازم او را به کوچه ریختند و او را از روستا بیرون کردند و تهدید کردند که اگر دیگر به روستا باز گردد خونش را خواهند ریخت! حکیم همچنان که لنگان از روستا دور می‌شد، زیر لب زمزمه می‌کرد:
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافری است رنجیدن!

♦️و چنین شد که تا سال‌های سال دیگر هیچ حکیمی جرأت نکرد برای طبابت به آن روستا برود و روزگار درازی بیماری دمار از روزگار آن روستا برآورد!

♦️خبر کوتاه بود: دکتر #محمد_فاضلی،‌ از دانشگاه اخراج شد. وقتی خبر را خواندم یاد داستان پدربزرگم افتادم. فاضلی جرمش آن بود که اسرار هویدا می‌کرد. او خودش را در محدوده تنگ دانشگاه اسیر نکرد؛ فکر و قلم و جوانی و نیرویش را به هر سویی که تخصص‌اش اجازه می‌داد کشید تا به سهم خود برای بهبود حال ایران تلاش کند.

📘 #کتاب «#ایران_بر_لبه_تیغ» آخرین اثر دکتر محمد فاضلی و حاصل تأملات او در باره ایران است. شاید این کتاب هم یکی از سندهای جرم او برای اخراجش بوده باشد. دعوت می‌کنم همگی این کتاب را بخوانیم و به دیگران توصیه کنیم که بخوانند تا با یکی از جرائم محمد فاضلی، جامعه‌شناس دانشمند و دغدغه‌مند آشنا شویم. او در این کتاب تلاش ارزشمندی کرده است برای شناسایی دردهای ایران و ارائه ‌ نسخه‌هایی برای درمان آن. همه‌مان باید دردهای ایران را دقیق‌تر بشناسیم و راه درمان آن را بدانیم تا دیگر فریب‌مان ندهند. توصیه می‌کنم این کتاب را بخوانید و نوروز امسال نیز آن را به دیگران هدیه دهید.

aparat.com/sarzaminjavid.com
instagram.com/sarzaminjavidcom

🕯 برای #روشنگری به کانال #سرزمین_جاوید بپیوندید.
🌏
https://t.center/sarzaminjavid2 ™️