Смотреть в Telegram
🌲 زنگ آخر؛ روایتی از زندگی شهید قانع ✏️‌داستان کوتاه «زنگ آخر» به‌یاد شهید امدادگر، محمدحسن قانع‌ ✏️پشت پنجره کلاس ایستاده بود و به حیاط مدرسه نگاه می‌کرد. زنگ تفریح بود و بچه‌ها از سر و کول همدیگر بالا می‌رفتند‌، دنبال هم می‌دویدند و بازیگوشی می‌کردند. تعداد کمی از دانش‌آموزان در حال خوردن لقمه‌های‌شان در گوشه‌ای از حیاط مدرسه بودند. صدای بلندگو هم گاه و بیگاه شنیده می‌شد؛ ناظم بعد از چند فوتی که در میکروفن ‌‌کرد تا مطمئن شود ‌‌وصل است، به بچه‌ها هشدار ‌‌داد ‌‌مراقب باشند‌ زمین نخورند و گاهی هم تک‌تک‌شان را با اسم صدا می‌کرد ‌که شیطنت نکنند. محمدحسن ‌‌به سمت نیمکت‌های چوبی کلاس رفت؛ متن کامل: https://shohadayemdadgar.ir/?p=2184 #سرو_سرخ #كنگره_شهداى_امدادگر @sarv_sorkh
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Telegram Center
Telegram Center
Канал