#حسین_منزوی
پر گشودیم و به دیوار قفسها خوردیم
وه که در حسرت یک بال پریدن مُردیم
فدیهواریست به زیر قدم گل باری
نیمه جانی که ز چنگال خزان در بردیم
مشت حسرت به نوازش نرسیده خشکید
ناتمامیم که در غنچهی خود پژمردیم
سهم خاکیم لبی از نممان تر نشده
خود گرفتم می صافیم و گرفتم دُردیم
تا چه آریم به کف وقت درو ما که به خاک
جز تنی خسته و قلبی نگران نسپردیم
خم نکردیم سر سرو به فرمان ستم
گر چه با تیشهی توفان ز کمر تا خوردیم
زهرخندی که نچید از لبمان دوزخ نیز
آه از این میوهی تلخی که به بار آوردیم
🔻انجمن ادبی سار
🔻
🔷مارادنبال کنید
🔷
@saranjoman