شروع خاطرات مینا من هم پرت شدم به نهسالگیام. همراه مینا به ماه خیره شدم. با او تکرار کردم: «منو دیوونه کن. یالا»
ناگهان خودم را دیدم که مثل مینا دنبال کشفهای عجیبم. با توکاهای سیاه و گربهها حرف میزنم و زبان جدیدی برای نوشتن اختراع کردهام. حتی با مینا راه افتادم تا پدرش را از جهان مردگان برگرداند. ترس دارد آدم را بهخاطر این کارها، دیوانه بدانند. مینا اما اجازه نداد قضاوت دیگران روش زندگیاش را عوض کند. دوست داشت عجیبترین و خلوچلترین آدم روی زمین باشد.
کتاب را که بستم، انگار خودم نبودم. دلم میخواست در کوچه و خیابان راه بیفتم. به همه لبخند بزنم و بگویم: «اسم من میناست و عاشق شبم.»
🖋لیلا دارابی
🧷🧷
کتاب هشتم از جعبهٔ سیوهشتم گروه سنجاققفلی
🧷🧷
پذیرش تفاوتها (۲)
#جعبه_سی_و_هشتم_سنجاق_قفلی
#جعبه_پذیرش_تفاوت_ها
#کتاب_اسم_من_میناست_و_عاشق_شبم
#ترویج_موضوعی_کتاب_کودک_و_نوجوان
#کتابهای_مناسب_۱۲_تا_۱۵_سال
#کتابهای_مناسب_۱۲_تا_۱۵_سال_سنجاق_قفلی
#کتابهای_مناسب_۱۵_تا_۱۸_سال
#کتابهای_مناسب_۱۵_تا_۱۸_سال_سنجاق_قفلی
#پذیرش_خود
@sanjagh_ghofli_group