🌹سنگر نوشته🌹

#عمار
Канал
Блоги
Религия и духовность
Семья и дети
Искусство и дизайн
ПерсидскийИранИранЙеменЙеменЛиванЛиванИракИракПалестинаПалестинаСирияСирия
Логотип телеграм канала 🌹سنگر نوشته🌹
@sangar_neveshtehПродвигать
2,04 тыс.
подписчиков
426
фото
374
видео
216
ссылок
قربة الى الله حياط خلوتي كوچك وخودماني، براي ثبت هر از گاهي خاطرات، عكس ها و سنگرنوشته هاي یک جامانده 🇮🇷|🇾🇪|🇱🇧|🇮🇶|🇵🇸|🇸🇾 "كليه حقوق معنوي اين صفحه براي شهداست ولا غير" ياعلي🌹 https://zil.ink/sangar_neveshteh
حسن عبدالله زاده هم از اين جمع رو سفيد شد …
😓

عكس يادگاري تيپ هميشه پيروز سيدالشهداء

#حاج_قاسم
#عمار
#ميثم
#حمزه
#اسماعيل
@sangar_neveshteh
‏ یه رشته استوري از ⁧ #عمليات_محرم⁩ (⁧ #ریف_جنوبی_حلب⁩ سال ٩٤) ، در صفحه اينستا گذاشتم و ادامه داره ...

استوري هاي قبلي رو هم هايليت كردم

‏⁦ instagram.com/sangar.neveshteh⁩…

‏ببينيد ، گمونم خوشتون بياد 👆🏼

‏⁧ #تیپ_همیشه_پیروز_سیدالشهداء
‏⁧ #عمار_حلب
‏⁧ #میثم_مدواری
‏⁧ #شیخ_مالک
‏⁧ #سنگرنوشته
چه بگويم
نگفته هم پيداست
غم اين دل مگر يكي و دوتاست
به همم ريخته ست گيسويي
به همم ريخته ست
مدتهاست...
يا برگرد
يا اين دل را برگردان
يا بنشين
يا اين اتش را بنشان

#عمار
#فرمانده_دلها
#تیپ_همیشه_پیروز_سیدالشهداء
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اي خجل از روي خوبت آفتاب
روز من بي تو شبي بي ماهتاب
آفتاب از ديدن رخسار تو
آنچنان خيره که چشم از آفتاب
عقل را با عشق تو در سر جنون
صبر را از دست تو پا در رکاب

#عمار

@sangar_neveshteh
بنا بود شب باشه عمليات
من و عمار و ميثم ٣ نفري كنار هم زير يه دونه پتو دراز كشيده بوديم و آسمون تماشا ميكرديم و منتظر دستور شروع

خيلي سرد بود اون شب
يهو شيخ مالك از راه رسید
زور چپون خودش رو جا كرد زير پتو و هِرهِر با اون خنده ی مخصوصش زد زیر خنده

شیخ توپول يه تكون به خودش داد و كُل پتو رو کشید رو خودش
عمار پاشد پرت کرد خودش رو روی شیخ که آخه توپول تو از كجا پيدات شد
خلاصه
كل شب رو چهار نفري دراز كش زير آبله مرغونِ ستاره ايِ آسمون ، جوك گفتيم و خنديديم

بعد نماز صبح بود که ندا اومد ، عمار بگو يا علي و راه بيفت

عمار گفت پاشو بچه هارو راه بنداز بريم
گفتم چيو راه بنداز
كجا بريم
الان آفتاب ميزنه
خورشيدُ چيكارش كنيم

گفت:
ما هم ميزنيم
رويِ خورشيدم كم ميكنيم

نفهميدم چي ميگه اون موقع
با يه گردان راه افتاديم

هوا روشن شد
كربلا بپا شد
عاشورا
مكن اي صبح طلوع

با طلوع خورشید ،اولین شهید معرکه فرمانده بود
دو دقیقه بعد میثم
و ...
و ...
و ...
بعد از یه روزِ کامل جنگ عاشورایی ، خورشید داشت غروب میکرد که ته مونده هاي گردان ، خاکریز دشمن رو فتح كرد

الحق که روی خورشید رو کم کرد فرمانده


#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#عمار
#شهید_میثم_مدواری
#شهيد_شیخ_جابر_زهیری
#شیخ_مالک
#تیپ_همیشه_پیروز_سیدالشهدا
#حلب
#محرم_۹۴

@sangar_neveshteh
Forwarded from بی همگان...
.
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#قربة_الی_الله

بی حرفِ زیاد و کم
فقط همونیکه اسماعیل گفت و نوشت،
حرفِ دل اسماعیل و....
.
اسماعیل تو بگو،
.
"(امیرحسین حاجی نصیری _ اسماعیل) :
انشاءالله عازمم. راهیان عشق
يه سربزنم، خونه ابوعباس
ذهبیه.... ببینم بچه های چیزی لازم ندارن؟
قدیروروح الله می خان برن ازبچه ها ی نجباوسایلشونوجمع کنن... اسماعیل گفت علی داری میری، اون دوربینه منم بگیرازبچه ها... ابوعباس تااین حرفوشنید،زدزیره خنده. که... بازم اسماعیل دنبال دوربینشه... آره اسماعیل هنوزم دنبال دوربینشه.
آخه فقط بااون میتونه ببینه. راه وازبیراهه تشخیص بده. فقط بااون میتونه دوباره صورت رفیقاشوببینه.
آخ که چقدرتنهاشده.... بگذریم.... برم ذهبیه بچه هامنتظرن، می خان صبحونه بزنن.
ابوعباس گفت اسی يه دست ازاین لباسای سبز می خام.
دادم بهش، چقدربهش میومد.
لباس جنگ خیلی قشنگه.
زشتی های آدم ومیپوشونه.... آهای رفیقا، آقایونه شهید، يه وقتایی، سره این سفره همه باهم می نشستیما. نون ونمک هم دیگروخوردیما، يادتون که نرفته؟
به حرمت نون ونمکی که باهم خوردیم
نذاریدحکایت ماهم بشه حکایت 30سال چشم انتظاری بعدازجنگ.
اصلاً موی سفیدبه مانمیاد،
الهی به موی سفید امام حسینت ماروهم تواین جوونی ببروبخر.
آمین يارب العالمین"
.
.
.
اصلا موی سفید به ما نمیاد...
.
.
راستی نفر آخر اسماعیل بود، جلوی اسماعیل هم عمار میرفت، صدای آخر فیلم هم صدایِ قدیرِ؛
قدیر سرلک.

آقایونه شهید،
آهااااای رفیقا!
اصلا موی سفید به ما نمیاد...
.
.
.
راستی اسماعیل،
سال علی و قدیر شد،
سالِ میثم و عمار...
.
راستی اسماعیل،
هرچی خواستی،
هرچی گرفتی،
منم شریک..... داداش

سلام منم برسون به همه شون....
.
.
اسماعیل
الیوم، کُشتیم...
.
.
.
#اسماعیل
#دوربین
#نون_و_نمک
#موی_سفید_به_ما_نمیاد
#تل_عزان
#تل_شهید
#ذهبیه
#اینجا_تیپ_سیدالشهداء
#قدیر
#علی
#میثم
#عمار
#حاج_ابوسعید
#شیخ_مالک
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فداییان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهیدقدیرسرلک
#شهیدروح_الله_قربانی
#شهیدمیثم_مدواری
#شهیدمحمدحسین_محمدخانی
#جامانده
#هنوز_شهید_نشده
#امیرحسین_حاجی_نصیری
#بی_همگان_به_سر_شود
#بی_تو_به_سر_نمیشود

#bi_to_be_sar_nemishavadd
علاجِ درد مشتاقان
طبیب عام نشناسد
مگر لیلی کند درمان
غم مجنون شیدا را


#عمار
#اسي_پلنگ
#تیپِ_مشتیها


@sangar_neveshteh 🌹
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اي خجل از روي خوبت آفتاب
روز من بي تو شبي بي ماهتاب
آفتاب از ديدن رخسار تو
آنچنان خيره که چشم از آفتاب
عقل را با عشق تو در سر جنون
صبر را از دست تو پا در رکاب

#عمار

@sangar_neveshteh
بنا بود شب باشه عمليات
من و عمار و ميثم ٣ نفري كنار هم زير يه دونه پتو دراز كشيده بوديم و آسمون تماشا ميكرديم و منتظر دستور شروع

خيلي سرد بود اون شب
يهو شيخ مالك از راه رسید
زور چپون خودش رو جا كرد زير پتو و هِرهِر با اون خنده ی مخصوصش زد زیر خنده

شیخ توپول يه تكون به خودش داد و كُل پتو رو کشید رو خودش
عمار پاشد پرت کرد خودش رو روی شیخ که آخه توپول تو از كجا پيدات شد
خلاصه
كل شب رو چهار نفري دراز كش زير آبله مرغونِ ستاره ايِ آسمون ، جوك گفتيم و خنديديم

بعد نماز صبح بود که ندا اومد ، عمار بگو يا علي و راه بيفت

عمار گفت پاشو بچه هارو راه بنداز بريم
گفتم چيو راه بنداز
كجا بريم
الان آفتاب ميزنه
خورشيدُ چيكارش كنيم

گفت:
ما هم ميزنيم
رويِ خورشيدم كم ميكنيم

نفهميدم چي ميگه اون موقع
با يه گردان راه افتاديم

هوا روشن شد
كربلا بپا شد
عاشورا
مكن اي صبح طلوع

با طلوع خورشید ،اولین شهید معرکه فرمانده بود
دو دقیقه بعد میثم
و ...
و ...
و ...
بعد از یه روزِ کامل جنگ عاشورایی ، خورشید داشت غروب میکرد که ته مونده هاي گردان ، خاکریز دشمن رو فتح كرد

الحق که روی خورشید رو کم کرد فرمانده


#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#عمار
#شهید_میثم_مدواری
#شهيد_شیخ_جابر_زهیری
#شیخ_مالک
#تیپ_همیشه_پیروز_سیدالشهدا
#حلب
#محرم_۹۴

@sangar_neveshteh