مگر حتما باید اتفاقی بیفتد؟
برای جذب مخاطب تا میتوانند، اتفاقهای جورواجور و اغلب دردناک به داستان میچپانند.
بسه بالا آوردیم.
عشقِ ممنوع، خیانت، طلاق، کودک، مادر، پول، گذشته، اشتباه و...
کلیشهاند میگویی؟
استاد میگفت موضوعات نه، طرح آنها کلیشه شدهاند و زیاد.
اما مثل قند میمانند. مگر نه؟
شیریناند. این اتفاقهای تکراری هنوز هم جذاباند. ولی دیگر دیابت گرفتیم.
خب اصلا داستان بیاتفاق بماند.
انگار که بگویی بچهای بیمادر بماند.
خب بماند. آنگاه شاید دیدهشود. صدایش شنیدهشود. مثل جریان یک رودخانهی کم آب که از بین سنگهای بزرگ با تلاش میگذرد.
بگذار واقعی شود. مثل هر روز ما. که از ترس مردن در بیاتفاقی، درد اتفاقات را به جان میخریم.
و تمام زندگیِ ما پر است از فرار.
به دنبالِ دنبالشدنیم. میخواهیم مطمئن شویم زندگی ما را فراموش نکرده.
میخواهیم مطمئن شویم در یک داستانی جای داریم.
اما اینبار، بگذار آواره بمانی.
شاید سایهی بیدمجنونی را
ملاقات کردی.
✍ساحل خسروی
➡️@sahelshkh
#یادداشت_های_من