انعطافِ اسمها
صدایی آمد. از پشتِ سرمان.
غریب و کمی نامفهوم.
برگشتیم.
_سلام شما فارسی حرف میزنید؟
به سختی کلمات را ادا میکرد. خانمی بود با پوست و موی روشن.
_سلام. بله ما ایرانی هستیم. شما چطور؟
_من تلاش میکنم فارسی یاد بگیرم.
من از اروپا هستم. زبان اینگلیسی.
_چقدر خوب خوشحال شدم از آشناییتون.
_من میخواهم با کسی تمرین کنم فارسی را. شمارهی شما میتوانم داشته باشم برای حرف؟
_بله حتما.
بعد از رفتن او، مادرم کمی بر سرم غُرید که چطور انقدر سریع و راحت شمارهام را به یک غریبهی توی خیابان دادم.
به خانه که رسیدم. از شمارهی ناشناسی چند پیام برایم آمدهبود.
یک سلام، لینک و یک ویس برایم فرستاده بود.
روی لینک زدم و مطالبی به فارسی دربارهی آشنایی با کتابِ مقدس برایم باز شد. با این عنوان «کتاب مقدس به ما امید میدهد.»
بدون اینکه چیزی ازش بخوانم سریع بیرون آمدم. روی ویس زدم.
گفت: از آشنایی با شما خوشحال شدم.
نوشتم: من هم همینطور.
بعد استیکری فرستاد و دیگر هیچ پیامی از او فرستاده نشد.
او دروغ گفتهبود؟
دردش یادگیری زبان نه، جمع کردن ثواب برای مسیحی کردن مسلمانها بود.
آخر مگر فرقی هم میکند؟
مسلمان یا مسیحی؟
اصلا کافر یا مومن؟
مگر همهی اینها یک چیز نیست؟
فقط با اسمهای متفاوت؟
یکی میگوید الله، دیگری پدر و دیگری انرژی.
محمد، مسیح و موسی و یا هیچکس.
همهی اینها فقط بازی انعطافِ اسمها است.
اما مقصد که یکیست.
اینطور نیست؟
شما چه میگویید؟
✍ساحل خسروی
➡️@sahelshkh
#یادداشت_های_من