کانال تخصصی صائب پژوهی

Канал
Логотип телеграм канала کانال تخصصی صائب پژوهی
@saebtabriziresearchПродвигать
341
подписчик
صائب خوانی و صائب پژوهی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔺استاد امیری فیروزکوهی از صائب تبریزی سخن می گوید:

🔹انتشار برای نخستین بار در وب | از مجموعه پژوهشی چراغداران فکر و فرهنگ و دایرةالمعارف بزرگ صوتی ایران ...

سید کریم امیری فیروزکوهی از پیروان جدی سبک و مکتب صائب بود به گونه‌ای که ایشان نه تنها این سبک را احیا کرد، بلکه رویکردی زبان شناسانه به سبک اصفهانی (هندی) داشته است.

در این فرصت از جناب ایشان درباره مراد خویش میرزا صائب خواهیم شنید که برای نخستین بار پخش می شود.
🔹
مجموعه رسالات امیری فیروزکوهی درباب صائب تبریزی و سبک هندی به نام در حق صائب، به همت #دکتر_محمدعلی_شیوا گردآوري و تدوین و در سال ۱۳۹۶ با مقدمه جاودانیاد امیربانو کریمی فیروزکوهی توسط انتشارات پرنیان خیال منتشر شده است.

فایل برگرفته از کانال وزین چراغداران:
@Chraghdaran

کانال تخصصی صائب‌پژوهی:
@SaebTabriziResearch
🔅شرح تک‌بیتی از صائب

پنبه‌ی نازده، حلاج ز حق می‌خواهد
مغز منصور محال است پریشان نشود


هر چیزی در دنیا  در جستجوی کمال است و کمال پنبه‌ی نازده در این است که حلاجی بشود.

پنبه و درحقیقت پنبه‌ی نازده در این بیت و جاهای دیگر در شعر صائب با مغز به سبب مشابهت ظاهری متناسب است. چنان که گوید:
آتش به مغزم از می احمر گرفته است
این پنبه از فروغ گهر درگرفته است

از سر من مغز را سودا برون می آورد
زور این می پنبه از مینا برون می آورد

صائب در این بیت می‌گوید:
در این جهان حتی پنبه‌ی نازده هم از انتظار دارد حلاجی بیاید و کمان برکشد و او را حلاجی کند.
چه برسد به منصور. محال است که مغز او پریشان نشود و به جنون که اوج کمال عاشق است دست نیابد.

پریشان‌مغزی: آشفتگی عقل، جنون

نکته: فاعل مصراع نخست، پنبه‌ است و مفعول حلاج.

روایت این بیت از صائب نیز بجاست که به نوعی پنبه‌ی زده و حلاجی شده را کمال پنبه معرفی می‌کند و شبکه تداعی های آن با منصور حلاج همچون بیت مورد بحث، خواندنی و زیباست:

اندیشه پنبه‌ی زده را نیست از کمان
حلاج را ملاحظه از چوب دار نیست


در این بیت به نوعی حلاج به واسطه پریشان‌معزی و جنون، خود پنبه‌ی زده‌ای‌ست که از کمان حلاجی باکی ندارد، چنان‌که حلاج وقعی به چوب دار نمی‌گذارد.

#دکتر_محمدعلی_شیوا

@SaebTabriziResearch
Forwarded from samad derikvand
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سخنان استاد میرجلال الدین کزازی در باره صائب تبریزی
در سبک طنزپردازیِ صائب، عنصر دینی و مذهبی از مهم‌ترین عناصر طنزپردازی او به شمار می‌رود پرداختنِ هنرمندانه به طنز دینی جهت از بین بردن «ریا» است. «در مواجهه با احکامِ جدیِ مذهب، تزویر و ریا موضوع‌های دمِ دست طنزنویس می‌باشد». (طنز: ص ۱۹). وقتی ریاکاران ارکان مقدسات شریعت و طریقت را به تباهی می‌کشند، صائب طنز دینی و مذهبی را به منظور ایستادگی در مقابل دین‌فروشان که دین را دستمایه‌ی احترام و مقام خود کرده‌اند به کار می‌گیرد تا حقیقت دین را ورای این دروغ‌پردازی‌ها نشان دهد. در محیطی که دین دامی برای فریب دادن شناخته می‌شود و شیخ و واعظ خود را به سجودی و نبی را به درودی فریب می‌دهند، تنها طنزپرداز است که می‌تواند ریاکاری آن‌ها را بر مَلا سازد. (از کوچه رندان: ص ۴۱).

سبز شد در دستِ مردم دانه تسبیح‌ها
بس که در دوران ما از ذکر حق غافل شدند

(صائب: ج ۳ ص ۲۴۹۷)

دوران صائب گرچه عصر حاکمیت مذهبی است و به قول شاعر در دوران او همه از ذکر حق غافل شده‌اند؛ ظاهرن به ذکر و ورد مشغول و متدین هستند؛ ولی در باطن از حق بازمانده‌اند سبز شدن دانه تسبیح به این معناست که مردم نتیجه مطلوبی از ذکر و ورد ریایی خود نبرده‌اند.

از تلاش پایه رفعت شود دین پایمال
پشت بر محراب واعظ بهر منبر میکند

(همان: ج ۳ ص ۱۲۵۰)

واعظ بسیار تند و صریح هدف انتقاد قرار می‌گیرد که پشت بر محراب ایستادنش برای نماز، به منظور ریاکاری است. این کار او تلاش پایه و مقام رفعت محسوب شده است. شاعر گفته که این زاهدانِ دانا به فقه صورت ناخوشی از دین جلوه می‌دهند و صفات زشت این چنین پیشوایانی نه تنها باعث ارشاد خلق نمی‌شود؛ بلکه چهره دین را مخدوش می‌کند.

بی زرق و ریا نیست نماز شب زاهد
معیوب بُوَد هر چه به شب تار فروشند
(همان: ج ۴ ص ۲۱۲۲)


تهجد زاهد نشانه دو رنگی و ریاکاری وی دانسته شده است. تمثیل مصرع دوم تایید می‌کند معامله‌ای که در شب تاریک انجام پذیرد معیوب است؛ چون کالا، ندیده، رد و بدل می‌شود شاعر به اندازه‌ای در مورد عیوب زاهد اغراق کرده که حتا نماز شب او را هم بی‌ارزش و معیوب شمرده است.

زاهد از پرورش زهد ریایی عجب است
اگر از خاکِ تو مسواک نیاید بیرون
(همان: ج ۶ ص ۳۰۵۷)


توجه بیش از اندازه زاهد به لوازم ظاهر شریعت همواره مورد طعن و تمسخر شاعران قرار گرفته است. در این بیت علاوه بر اشاره به زهد ریایی به مسواک هم به عنوان یکی از لوازم طهارت زهاد، کنایه‌ تمسخرآمیز را ساخته است.

گوشه گیری که بود شاد به صیادی خلق
عنکبوتی است که نازد به شکار مگسی
(همان: ج ۶ ص ۹)


زاهد خلوت نشین به قصد مردم فریبی - نه کسب معرفت - به عنکبوتی تشبیه شده که از شکار مگس به خود می‌نازد. اصطلاح صیادیِ خلق نشانگر مردم فریبی زاهد و در ضمن نادانی مردم است که چون شکار به سادگی در دام زاهد مکار می‌افتند. طنز تند و زننده است.

عارفان زهد لباسی به جوی نستانند
برو ای شیخ به ما پاکی دامان مفروش
(همان: ج ۵ ص ۴۹۸۸)


شاعر آشکارا به زاهدان می‌تازد و آنها را به زهدِ لباسی متهم می‌کند. در مصرع دوم آنها را به تمسخر گرفته و می‌گوید تفاخر مکن تو در برابر عارفان هیچ نیستی

در سر زاهد به غیر از خود پرستی هیچ نیست
این کدوی پوچ، قندیل کنشتی بوده است
(همان: ج ۲ ص ۲۴۹۷)


در این بیت خود پرستی زاهد را مطرح کرده است و تاکید می‌کند که فکر زاهد را فقط خودخواهی پر کرده و اندیشه آراسته شدن به صفات کمال انسانیت در ذهن او راه نمی‌یابد. شاعر زاهد را قندیل کنشت خوانده و وی را از جرگه مسلمانان خارج کرده است.

▪️سبک‌شناسی طنز صائب تبریزی–صدرا قائدعلی و دیگران–ماهنامه تخصصی سبک‌شناسی نظم و نثر فارسی (بهار ادب)–اردیبهشت ۱۳۹۹


#ادبیات
#صائب_تبریزی


@NazariyehAdabi
کانال معنی بیگانه

این کانال حاوی گفتگوهایی در شرح غزلیات صائب است که در گروه پرنیان خیال میان اعضا و اساتید صورت می‌پذیرد.
عضویت علاقه مندان در گروه پرنیان خیال و کانال معنی بیگانه آزاد است.

#دکتر_محمدعلی_شیوا

لینک گروه پرنیان خیال:
https://t.center/ParniyanKhiyal

لینک کانال معنی بیگانه:
https://t.center/manibigane
گلگشتی در صور خیال صائب ۶

در طلب ما بی‌زبانان اُمّت پروانه‌ایم
سوختن از عرض مطلب پیش ما آسان‌تر است

یکی از ترفندهای صائب در شعر و بوطیقای او در ترکیب‌سازی، عمومیت بخشی به اصطلاحات خاص است. در این یادداشت کوتاه نگاهی می‌اندازیم به واژه‌ی اُمّت.

اُمّت در لغت به معنای قوم و قبیله و عشیره و گروه و طایفه و نظایر آن است اما در اصطلاح، عموما به پیروان یک پیامبر یا مکتب اطلاق می‌شود. بخصوص در متون اسلامی و فرهنگ و ادب فارسی بعد از اسلام، همواره به صورت ترکیباتی چون امت عیسی، امت ابراهیم، امت محمد، امت اسلام و در مقابل امت شیطان و نظایر آن به کار رفته است. گاه نیز صفت‌هایی مثبت یا منفی بدان افزوده شده مانند امت عصیانکار و امت واحده و امت مرحومه و از این‌قبیل.

در شعر فارسی تا آنجا که توسط سایت گنجور قابل بررسی بود، پیش از صائب، نخستین بارقه‌های استفاده عام‌تر از این واژه را در شعر مولانا یافتم. به عنوان مثال به‌جای کاربرد امت محمد در برابر امت عیسی از ترکیب امت یاسین استفاده کرده است:
آن باده انگوری مر امت عیسی را
و این باده منصوری مر امت یاسین را

و نیز ترکیب امت پرهیز به معنای اهل ورع و زهد، به کار برده است:
هم امت پرهیز ز ما پرهیزند
هم اهل خرابات ز ما بگریزند

کار مهمتر مولانا، خارج کردن انحصار اطلاق کلمه امت بر اسامی دینی و استفاده از ان در کانتکست غیر دینی و به عبارتی عمومیت بخشیدن بدان است. نظیر اُمّت آب در این بیت:
بحر می‌غرد و می‌گوید کای امت آب
راست گویید بر این مایده کس را گله هست

یا امت دیدار:
اهل دینار کجا امت دیدار کجا
گر چه دینار بشد لایق دیدار شدند
 
از مولانا تا عرفی شیرازی، از پیشگامان سبک هندی، کاربرد واژه امت همچنان به همان اصطلاح معروف، محدود بود.

عرفی شیرازی در عمومیت بخشیدن به کلمه امت، ترکیبات: امت اندیشه‌های خویشتن و امت عشق،  را ساخت و برای نخستین باز نام یکی از اساطیر عاشقانه فارسی یعنی مجنون به میان آمد و ترکیب امت مجنون توسط عرفی معرفی شد:
عشق از بازیچه بشناس، امت مجنون مباش
سر به یاد چشم جانان، در پی آهو منه

و میرداماد ترکیب امت دست را ساخت:
بحر و سحاب امت دست تواند
خاک در ملت دست تواند

تا می‌رسیم به صائب. صائب نیز چون عرفی فرصت ترکیب‌سازی با کلمه امت را مغتنم دانسته و ترکیب امت فرهاد را مابه‌ازای امت مجنون در شعر عرفی به کار برده است:
هرگز به خراش جگری شاد نگردیم
گر تیشه شویم امت فرهاد نگردیم

اما کار قابل توجهی که صائب در این‌باب انجام داده، وارد کردن اسامی خاص دیگر در این ترفند است. مانند:
امت شیرینی:
زاهدانِ طفل‌مشرب، اُمتِ شیرینی‌اند
می‌کنم در کار مستان این شرابِ تلخ را

امت تن‌آرایان:
نیستم امت تن‌آرایان
خلق خوش جامه حریر من است

امت خاموشان:
همه کس از دل و جان امت خاموشانند
خامشی مرتبه مهر نبوت دارد

صائب در این میان حتی رو می‌کند به گیاهان و حشرات و پیروی کردن از مسلک و مرام آن‌ها را با واژه امت تعریف می‌کند:
امت شمشاد
یا مرید سرو و گل، یا امت شمشاد باش
دست در هر شاخ همچون تاک بی پروا مزن

و در نهایت پروانه و مسلک او در عاشقی بی‌قید و شرط را مرامی قابل باور و پیروی می شمارد.

در بیت مورد نظر که در ابتدای یادداشت آورده‌ام، ، نجابت پروانه و عدم اظهار صریح عاشقی و نیاز بر زبان را تا حد سوختن، مسلکی بسیار بلند بر‌می شمرد و می‌گوید:

در طلب ما بی‌زبانان اُمّت پروانه‌ایم
سوختن از عرض مطلب پیش ما آسان‌تر است

صائب در بیتی دیگر نظیر همین مطلب را چنین می‌فرماید:
نیست راهی قرب را از سوختن نزدیکتر
در طریق عشقبازی امت پروانه شو

و نیز در این بیت بی‌نظیر:
بی‌تکلف یار خود را تنگ در بر می‌کشد
ما در آیین محبت امت پروانه‌ ایم

بعد از صائب، بیدل در یکی از غزلیات از ترکیب امت پروانه چنین بهره می‌برد:

غیر محبت دگر دین چه و آیین ‌کدام
امت پروانه باش سوختن ایمان کیست

و خود با گریزی به این اصطلاح عمومیت یافته، ترکیبی دیگر و بیتی چنین جاودانه خلق می‌کند:
امت آشفتگی
ما جنون شیفتگان‌، امت آشفتگی ایم
وضع ما را به سر زلف پریشان قسم است

بعد از صائب یکی از شاعران مطرح طرز او که از این اصطلاح عمومیت یافته در شعرش بهره برده، حزین لاهیجی است. در دیوان او ترکیباتی چون:
امت دعوی، امت نگاه، امت عقل، امت مشرب، امت عشق و امت فرهاد
قابل جستجو است.

بی‌گمان در اشعار بسیاری دیگر از شاعران طرز صائب می‌توان از این ترکیبات یافت. اما بعد از دوران پرشکوه سبک هندی و آغاز قهقرای شعر فارسی، این امکان کاربردی یعنی کاربرد کلمه امت در معنای عام، از میان رفت و کلمه امت همچنان در قواره یک اصطلاح قابل استفاده در متون دینی ادامه یافت.

#دکتر_محمدعلی_شیوا
@SaebTabriziResearch
خوانش غزلی از بیدل

ز اظهار کمالم،
آب می‌باید شدن بیدل! لباس جوهرم؛
چون تیغ تا کی ننگ عریانی؟


نکته‌ای  را باید نخست عرض کنم.

می دانیم که در هند گروهی از عرفای بزرگ و دراویش قلندر وجود داشته و دارند که در عین این که از جوهر والای عرفان سرشارند، برهنه می گردند و از این برهنه بودن ننگی ندارند. بیدل در زندگی اش به بعضی از این بزرگان نزدیک شده و علیرغم برهنگی که در نگاه اول و در نگاه عوام و بسیاری از خواص ننگ محسوب می‌شده، و حتی در زمان حکومت‌های متعصب مانند اورنگزیب جرم بوده، ایشان را بسیار ارجمند می‌یافته است.

با این مقدمه، خوانش من از بیت مورد نظر  این است که بیدل در این بیت مخاطب است، اما نه مخاطب مستقیم خود، که مخاطب غیرمستقیم شمشیر است. آن هم شمشیری که در ذات خود تیز و محکم است و بدان باور دارد اما لباس جوهر را برای خود ننگی می‌شمارد. بهتر است بگوییم بیدل با تیغ همذات پنداری می کند و از مقایسه خود با شمشیر جوهردار، به خود نهیب می‌زند.

تیغ جوهر دار معلوم است که تیز و محکم است. اما ای کاش طوری بودم که فارغ از این لباس بودم و جوهر که لباس ظاهری تیزی و محکمی من است، موجب تظاهر من نمی‌شد.

می گوید ای بیدل! لباس جوهری که بر تن من است، موجب شده است که کمال من پیش هر کس و ناکسی ظاهر شود و موجبات تفاخر و غرور و رجزخوانی مرا فراهم آورد که خود رهزن کمال من است. چرا؟ چون دربرابر آن که با من مبارزه می‌کند، دستم رو می‌شود و همین نقطه ضعف من است و موجب شکست من خواهد شد چون لااقل این ایراد را دارد که طرف مقابلم به قدرت من واقف خواهد شد و برای شکست من راهی دیگر و مکری دیگر خواهد اندیشید. (در جنگها طرفین عموما از افشا و اظهار قدرت واقعی خود اجتناب می‌کنند.)
چنان که در جایی میگوید، آنچه باید نماینده جوهر تیغ باشد، نه خطوط ظاهری جوهر بر آن، بلکه شیارهای عمیق زخمی است که در جنگ بر بر پیشانی طرف مقابل ایجاد می‌کند:


ز عریانی درین میدان ندارم ننگ رسوایی
شکوه جوهر تیغم: خط پیشانی مردم


اگر عریان و فاقد لباس ظاهریِ جوهر باشم، طرف مقابلم از در تظلم در نمی‌آید و مردانه با من می‌جنگد:

به عریانی تظلم نیز از من چشم می‌پوشد
اگر باشد گریبان تا در دل چاک می‌سازم


روایت است که مجنون نیز عریان در صحرا می‌گشت. بیدل خود در بیت مطلع همین غزل می‌گوید:

ز پیراهن برون آ، بی شکوهی نیست عریانی
جنون کن تا حبابی را لباس بحر پوشانی

پس، می‌بایست لباسی از جوهر که بر تن من خودنمایی می‌کند و به ظاهر آبرویی برایم فراهم کرده، آب شود یعنی ناپدید شود. (یکی از معانی، آب شدن، ناپدید شدن و زایل شدن است:
آب شدن
فرهنگ فارسی معین
1 - گداختن ، ذوب شدن . 2 - شرمنده شدن . 3 - ناپدید شدن . 4 - لاغر و نحیف شدن .5 - خجالت کشیدن . رفتن آبرو.)

بگذار آبروی ظاهری من برود.
تا کی باید چون تیغی باشم، که عریان بودن از لباس جوهر را برای خود ننگ و عار می‌داند؟

بهتر است شعر را به نثر بنویسم شاید مفهوم واضح‌تر شود:
ای بیدل! بگذار لباس جوهر من به واسطه این که موجب ظاهرشدن کمال من است آب شود و از میان برود. تا کی عریانی از این لباس ظاهری را برای خود ننگ بدانم؟

تا کی ننگ عریانی؟ به گمان من لااقل در این بیت، یعنی تا کی از عریانی ننگ و شرم داشتن و حیا کردن؟

چه بسا بیدل خود در دل به عریان شدن می اندیشید اما جرات آن را در خود نمی یافت:

هوس نمی‌برد از خلق ننگ‌‌عریانی
تو هم بپوش دمی‌چند پیش‌وپس به دو دست

این پیشنهاد خوانش من است برای این بیت.

البته این که بیدل، در این بیت به کدام اظهار کمال خود نهیب می‌زند، خود حدیثی مفصل است. یکی از بزرگترین آنها همان جوهر ذاتی شعر است که شاید او با خواندن و اظهار آنها احساس خوشایندی نداشته است.
آنچه موجب رسوایی است، نه عریانی، که لباس است:
به عریانی‌کسی آگه نبود از حال ما بیدل
چه‌رسوایی‌که آمد پیش در زیر قبا ما را


عریانی توکسوت یکتایی‌است و بس
تا چند، بار دوش‌، نمایی دو شاله را


#دکتر_محمدعلی_شیوا
@SaebTabriziResearch
کانال تخصصی صائب پژوهی
موزون شدن نام دلم به سینه ز ننگ سخنوری خون شد نیم غلام کسی، نامم از چه موزون شد؟ مراد سلیم از موزون شدن نامش در این بیت چیست؟ "موزون" گویا از القابی بوده که (در هند؟) به غلامان یا شاهدان مذکر که دارای اندامی سنجیده و خوش بودند اعطا می‌شد. سندی معتبر بر…
موزون_شدن

داشتم مقالت وزین دانش پژوه و صایب شناس ارجمند جناب آقای دکتر شیوا را  در باب تعبیر "موزون شدن" که  به بهانه ی بیتی از سلیم تهرانی تقریر فرمودند میخواندم
از باب تدوام فرمایشات ایشان چند نکته نیز به ذهنم رسید که شاید خالی از لطف نباشد
اما ما قبلش به مقدمتی اشاره میکنم و همین مقدمه را به اصل مطلب پیوست خواهم گرفت اگر چه شاید اندکی برخلاف آمد عادت باشد اما در فهم تعبیر "موزون شدن" شاید  رهگشا باشد!

در فرهنگ قدیمی و ارباب رعیتی ژاپنی افرادی بودند که به عنوان "سامورایی" شناخته میشدند
سامورایی ها افرادی بودند که در خدمت به ارباب خود قسم یاد میکردند و تا ‌پای جان در خدمت او بودند تا جایی زندگی  برخی از آنها بسته به حیات اربابانشان بود و اگر اربابشان کشته یا فوت میکرد آنها نیزبه زندگی خود پایان‌میدادند و بقول خودشان به زندگی خفت بار تن‌نمیدادند!
تا جایی که زین میان به سامورایی هایی که اربابانشان را از دست داده بودند دیگر سامورایی گفته نمیشد بلکه در فرهنگ قدیمی ژاپن به آنها "رونین" میگفتند!(فیلمی زیبایی  با بازی رابرت دنیرو به همین‌نام هست!)
در واقع سامورایی ها هر چه ارج و اعتبار داشتند به واسطه ی اربابانشان یافته بودند
آری آنها "موزون شده"  به دست اربابشان بودند و الا از اعتبار و وزن و ارج و قرب افتاده و رونین میشدند!( رونین ها حادثه ی  معروف آکو را در ژاپن بوجود آوردند که معروف هست)
عین همین داستان نیز بصورتی در مورد "قزلباش" ها در زمان صفویه نیز مصداق داشت
قزلباش ها در واقع وزن پیدا کنندگان درگاه شاه صفوی بودند اعتبارشان با اعتبار شاه در هم آمیخته بود و فی الواقع  توسط شاه موزون شده بودند و وزن و اعتبار و ثقل مرتبت یافته بودند
اینجا در واقع موزون شدن به معنای وزن پیدا کردن و اعتبار یافتن  هست
چنانکه غلام بودن و اعتبار یافته به دست شاه  با غلام بودن برای فلان تاجر یا حتی فرد معمولی فرق داشت اگر چه هر دو غلام محسوب میشدند اما زین میان اعتبار ایاز کجا و اعتبار فلان غلام فرد بازاری کجا!!؟؟
این موزون شده ی شاه است و آن‌موزون شده ی فرد معمولی!

حال با این‌مقدمه به بیت سلیم نظر می افکنیم

دلم ز سینه ز ننگ سخنوری خون شد
نیم  غلام کسی، نامم از چه موزون شد!

عنایت میفرمایید که سلیم در مصرع اول از تعبیر "ننگ" نیز بهره میبرد که در واقع  اشارت به ننگ غلام کسی بودن نیز تلویحا اشاره میکند


امیرآرکاداش

#موزون_شدن
#سامورایی
#رونین
#قزلباش
#ننگ
#غلام
#صائب_شناسی
#دکتر_شیوا
موزون شدن نام

دلم به سینه ز ننگ سخنوری خون شد
نیم غلام کسی، نامم از چه موزون شد؟


مراد سلیم از موزون شدن نامش در این بیت چیست؟

"موزون" گویا از القابی بوده که (در هند؟) به غلامان یا شاهدان مذکر که دارای اندامی سنجیده و خوش بودند اعطا می‌شد. سندی معتبر بر این رای نیافتم جز آن که کلیم همدانی در مدح شاهجهان می‌گوید:
خوش آنکه نام تو موزون نهد به نسبت شعر
کلیم! شاه جهان گر تو را غلام کند
(نیازمند منبع بیشتر)

در لغت نامه دهخدا در معنی موزون شدن، به نقل از آنندراج آمده:
نیک آراسته و خوش پسندیده . دلپذیر. خوش آیند. صاحب آنندراج گوید: پارسیان به معنی خوش آینده استعمال کنند چون طبع موزون و طینت موزون و پیکر موزون و شمایل موزون و قد موزون و قامت موزون و بالای موزون و خط موزون و خال موزون و خنده ٔ موزون و ناله ٔ موزون و نکته ٔ موزون و جز آن . (از آنندراج ). مطبوع . دلپسند. به اندام . (ناظم الاطباء)

**
با توجه به معنای کلی بیت، سلیم می‌گوید من خود از سخنوری ننگ دارم و در این شغل به غلامی کسی درنیامده ام. پس چگونه اسم من موزون شده است. آیا در اینجا مراد او به  شهرت یافتن طبع موزون او و دلپسند عام و خاص شدن آمده است؟

از سویی می‌دانیم که سلیم از شاعران دربار بابری هند بود و حتی در آغاز شاعری که در لاهیجان می زیست و ملازم میرزاعبدالله وزیر بود تا زمانی که در شیراز ملازم والی فارس شد و تا دوران زندگی اش در هند، همواره ملازمت درباریان می‌کرد و مدحشان می‌گفت. این نکته یادکردنی است مدح درباریان در آن عهد امری نکوهیده نبود، و شاعران در دربار دارای مقامی شایسته بودند و از این طریق به شهرت می‌رسیدند و نه تنها بدانان غلام گفته نمی شد بلکه خود ملازمان و غلامان داشتند. چنان که فی‌الحال البته از نوع مدرنش نیز غلامی شعرا در نزد اشخاص یا گروه‌های ایدئولوژیک خاص، همچنان موجبات شهرتشان را فراهم می‌آورد. چنان که صائب گوید:
با بزرگان باش صائب تا شود نامت بلند
خم فلاطون را درین عالم بلندآوازه کرد
**
باری، سلیم به مسئله غلام بودن یا نبودن در دیوانش اشاراتی دارد. نظیر:
خوشم که کرد به مستی زمانه مشهورم
نیم غلام که خوانند هوشیار مرا
(ایا "هوشیار" هم از القابی بوده که به غلامان اطلاق می‌شده؟)

و اما در برابر معشوق، از غلام وفادار بودن ننگ و عار ندارد:
خوش آن زمان سلیم که پرسد چو نام من
گویم فلان غلام وفادار خوارمت
**

اما آنچه مرا به یادکردی از سلیم برانگیخت، بیت اول غزلی از اوست که چنین است:
دلم به سینه ز ننگ سخنوری خون شد
نیم غلام کسی، نامم از چه موزون شد؟


نکته جالبی در این شعر وجود دارد و آن هم موزون بودن نام "سلیم تهرانی" به صورت کامل در این وزن "مفاعلن فعلاتن ..." است. البته اگر او در زمان خود نیز بدین نام شهرت داشته باشد. چون صاحبان تذکره او را سلیم طرشتی هم گفته‌اند.
در این صورت بیت تخلص شاعر، نزاکتی هرچند تصنعی می‌توانست یافت اگر مثلا چنین سروده می‌شد:
به کام زلف تو چون شد سلیم تهرانی
خبر ندارم دیگر که کار او چون شد
**
با این نکته خواندنی مطلب را به پایان می‌برم که سلیم در یک رباعی، تقطیع عروضی و بر اساس آن شعر سرودن را کاری تصنعی می‌شمارد و بر این است که باید طبع شاعر موزون باشد تا سخن دلش را فارغ از تصنع و کاملا طبعی و طبیعی بر زبان آورد:
ماییم و دلی که دایم از غم خون است
از دایره ی ساختگی بیرون است
موزونی طبع ما بود زینت ما
تقطیع برای طبع ناموزون است


#دکتر_محمدعلی_شیوا
@SaebTabriziResearch
#دخل_بجا

کلیم همدانی یا کاشانی از شاعران برجسته و پیشگام سبک هندی‌ست. می‌گویند تنها کسی که به شعرش همیشه ایراد می‌گرفته نورجهان بیگم همسرِ شاه‌جهان بوده است.

روزی کلیم بیتی می‌نویسد و با این امید که هیچ نقدی بر آن وارد نیست، آن را برای نورجهان بیگم می‌فرستد. این بیت:

ز شرم آب شدم، آب را شکستی نیست
به حیرتم که مرا روزگار چون بشکست؟!


نورجهان در پای بیت می‌نویسد: وقتی شکست که آب یخ بسته بود. 😉

نقل به مضمون.
منبع: تذکرۀ نشتر عشق

نورجهان خانوم اگه خیلی هنرمند بود باید در جواب به شعر می گفت:
کس چون تو مضامین روان گرچه نبست
از دخل بجای چون منی هیچ نرَست

گفتی که شکست نیست در طینت آب
یخ بست چو آب، می‌توانند شکست


#محمدعلی_شیوا
😊😊
Forwarded from مهدی نوریان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@dr_mehdi_nourian

ـــــــــــــــــــــــ
اینجا انبار چوب شده بوده. بعد استاد همایی می‌آیند ‌[براساس مطالبی که در کتاب‌های مختلف خوانده و حدود تقریبی آن را به دست آورده بودند، مدتی را در آنجا گشتند تا بالاخره سنگ قبر صائب را کشف کردند]، چوب‌ها و خاک و آشغال و هرچه را بوده، پس می‌زنند، قبر را پیدا می‌کنند.
شعری که اینجا، روی سنگ مزار صائب هست:

در هیــــچ پـرده نیست نباشـد نـوای تو
عالم پُر است از تو و خالی‌ست جای تو
هـــرچنـــد کـــائـنـات گــدای درِ تــواَنــد
یک آفــریـده نیست که دانـد ســـرای تو

Forwarded from کاروند پارسی || محمودفتوحی‌رودمعجنی (Mahmood Fotoohirudmajani)
.

به درخواست یکی از دوستان پیوند دسترسی به مقاله‌هایم را اینجا تقدیم خوانندگان گرامی کاروند می‌کنم.

دسترسی به متن کامل مقالات محمود فتوحی رودمعجنی

برای دسترسی به محل دریافت متن روی عنوان مقاله [رنگ آبی] در هر ردیف کلیک کنید
.



1. مضمون در فن شعر سبک هندی

2. مصرع برجسته میدان نازک اندیشی در سبک هندی

3. جوشش جوهر هستی در سبک هندی (خوانش صدرایی شعر صائب تبریزی)

4. جمال‌شناسی اغراق در سبک هندی.

5. سبک واسوخت در شعر فارسي، نامۀ فرهنگستان. ويژه نامۀ شبه قاره

6. تماشای هستی از چشم مور: مبانی تجربۀ باریک‌اندیشی در سبک هندی. ایران نامگ. تورنتو.

7. «نقش حلقۀ ادبي برهان‌پور هند در دگرگوني شعر فارسي در آغاز قرن يازدهم هجري قمري». ايران‌نامگ. تورنتو

8. سبك دورخيالان هندي: شاخه هندي شعر فارسي در قرن دوازدهم. مجلۀ کتاب ماه ادبیات

9. جایگاه عرفات العاشقین در تذکره نویسی فارسی. مجلۀ گزارش میراث

10. ایرانیان و آرمان قرآن پارسی. مجلۀ بخارا

11. نبرد دو زبان: نقش دهقانان ایرانی در جدال پارسی با عربی. مجلۀ ایران‌نامگ

12. رده بندی معرفتی گزاره‌های عرفانی. پژوهشهای ادبی و فلسفی

13. از متن متمکن تا متن مغلوب: گونه شناسي نثر صوفيه. فصلنامۀ نقد ادبی

14. قیصر امین پور، گرفتار در تناقض میان سنت و مدرنیسم. فصلنامه دریچه. اصفهان.

15. سه صدا سه رنگ سه سبک در شعر قيصر امين پور. مجلة ادب پژوهي

16. فرهنگانیدن یا فرهنگیدن؟ (بحثی اندر چالشهای فرهنگی امروز)؛ فصلنامۀ دریچه، اصفهان

17. تعامل مولانا جلال الدين بلخي با نهادهاي سياسي قدرت در قونيه. مجلۀ دانشگاه خوارزمی

18. تحلیل انتقادی زندگینامه های مولوی. مجلۀ دانشگاه فردوسی

19. سکوت تاریخ‌نویس دربار قونیه دربارۀ مولانا. مجلۀ بخارا

20. مساله مولانا در عصر صفوی. جشن‌نامۀ استاد حمیدیان

21. مخاطب شناسی حافظ در سده های هشتم و نهم هجری بر اساس رویکرد تاریخ ادبی هرمنوتیک. فصلنامۀ نقد ادبی

22. نظم نحوی و نقش آن در ادبیت سخن. مجلۀ مطالعات زبانی و بلاغی. دانشگاه سمنان

23. بلاغت حذف در غزل سعدي». صداي سخن عشق. مجموعۀ مقالات جشن نامۀ دکتر حسن انوری

24. ساخت شکني بلاغي: نقش صناعات بلاغي در شکست و واسازي متن. فصلنامۀ نقد ادبی

25. خویشاوندی شعر و فلسفه. فصلنامۀ نقد ادبی

26. دانشکده ادبیات وارث زیبایی‌شناسی بازگشت قاجاری (نقد مخالفان سبک هندی)

27. صد سال ادبیات شناسی در ایران. مجلۀ بخارا

28. «متون کهن فارسي و نظريۀ ادبي جديد». فصلنامۀ نقد ادبي

29. دو دهه با نظریه‌ی ادبی در ایران. فصلنامهٔ نقد ادبی

30. «نقد درسنامه‌هاي سبک‌شناسي». ادبيات پارسي معاصر

31. « سبک‌شناسي در سطح نحوي». مجلۀ پژوهشي دانشکدۀ ادبيات دانشگاه تهران.

32. «ارزش ادبي ابهام: از دو معنايي تا چندلايگي معنا». مجله دانشکدۀ ادبيات دانشگاه تربيت معلم

33. «تاريخ ادبي و بحران در استنباط معناي ‌معاصر». نامۀ فرهنگستان

34. «نگاهي انتقادي به مباني نظري بلاغت سنتي». مجلۀ ادب پژوهی

35. « نوآوري نيما در فرم دروني شعر»، مجلۀ پژوهش‌های ادبی

36. «بوطيقاي سوررئاليستي مولوي». مجلۀ مطالعات و تحقيقات ادبي دانشگاه تربيت معلم



.
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
#مقالات_محمودفتوحی
https://t.center/karvandparsi
صور خیال متعالیه.pdf
459.6 KB
صور خیال متعالیه: خوانش صدرایی اندیشه‌های صائب تبریزی
#دکتر_محمود_فتوحی

فهرست مطالب کتاب:

دیباچه

1. دو اقلیم حقیقت‌ورزی: فلسفه و شعر
2. فلسفه و شعر ایرانی در سدۀ یازدهم
3. وجود: اصالت عالم ایجاد
4. طبیعت: جوشش جوهری
5. جان: از شرار سنگ تا شعلۀ ملکوتی
6. بدن: از نطفه تا بلور و نور
7. زیبایی: جوهر ذاتی است
8. عشق: از مجاز به سوی حقیقت
9. شعر: فاعلیت خیال شاعر
فرجامه
هفتصد بیت شاهد
کتاب‌نامه

@karvandparsi
@SaebTabriziResearch
کانال تخصصی صائب پژوهی pinned «شرح غزلیات صائب تبریزی - دکتر محمدعلی شیوا - برنامه شماره 4 https://youtube.com/watch?v=cPtbIqC8EKc&si=ypgk34xtvmhnbieF»
Telegram Center
Telegram Center
Канал