آه سنوار
تورا از دندانهایت شناختند
تورا از کبودی های صورتت
تورا از جلیقه ی پر از نارنجکت
تورا از قد رشیدت شناختند
ایستاده سرفراز و بلند
در میانه ی میدان
دستی به تفنگ
ودستی به نارنجک
رقصی چنان مهیب
که دود از تاریکی برآورده بود
دستی به تفنگ
ودستی به نارنجک
که در حلقه ی اشباه الرجال
خورشید را به گلوله می سرود
وبه کلمه بر می افروخت
آه سنوار
تورا از قامت بلندت شناختند
که بیرق شریف
هیهات منا الذله بود
که تورا از عاشورا بر می آورد
ودر کربلای غزه بر می افراخت
تا اشباه الرجال
از طنین نام تو برمند
واز فوران ستارگان نگاهت
در پناه توپ ومرکاوا به خود بلرزند
آه سنوار
تورا از روز مرگت شناختند
نه باران می بارید
نه رعد می غرید
شیطان زوزه می کشید
تردید در امواج ماهواره ها بغض کرده بود
واشباه الرجال به بهت رسیده بودند
و عاشورائیان به اشک
و تو می دانستی
که در روز زخم و خون و شهادت
جهان دیگر نمی توانست از مرگت رهاند
نشان به آن نشان که در تقدیر حیاتت
جهان با همه ی بمب هایش
نتوانست یک ضربان
از ضربان قلب عاشقت بکاهد
آه سنوار
تو برادر اسماعیل بودی
که امام شیعیان بر او نماز خواند
وچگوارا به احترامت قیام کرد
وهوشی مینه آه کشید
تن گاندی لرزید
۰ماندلا به خود بالید
ومحمد برایت آغوش باز کرد
آه سنوار....
صابر امامی . شب پنجشنبه . ۲۶ مهر