📝دلنوشته
وز یادوراه
#شهید_غفاری بود بچه های صابرین امده بودن برا یادوراه من اصلا
#اقای_الوانی رو نمیشناختم وتا حالا ندیده بودمش ی
#چفیه_خاکی همین صابرینی ها گردنش بود بااینکه خودم از اون چفیه هاداشتم رفتم باهاش سلام واحوال پرسی کردم وگفتم این چفیه رو به من به عنوان یادگاری بده،گفت اخرمراسم بیا میدم بهت،قشنگ یادمه درجه هم نزده بود من اصلا فک نمیکردم
#سرهنگ باشه خیلی خاکی بود .اخرمراسم چند نفر دورش جمع شدن برا چفیه گفت قولش دادم به ی نفر اگه نیامد دنبالش میدم به شما،تامن رفتم جلو گفت اهان صاحب چفیه اومد .
#چفیه رو انداخت گردنم وگفت مراقبش باش،گفتم چشم وخداحافظی کردیم،بعد که گفتن ی صابرینی اهل
#همدان_شهید شده تا عکسشو دیدم گفتم یاحسین این همون که من چفیه رو ازش گرفتم انگار دنیا خراب شد روسرم
خیلی حالم گرفته شد،ولی واقعا
#چهرش به شهیدا میخوردا خیلی نورانی وبااخلاق بود.تو یادواره کلی اذیتش کردیم بدون اینکه اصلا مارو بشناسه یا بدونیم اون
#فرمانده_گروهان_تکاوری_صابرین بوده
ارسالی:ابو محسن
#شهید_رضا_الوانی#شهید_محمد_غفاری #یاد_شهدا_با_صلوات@saberin_shahid_ghafari