#شهید_محمد_منتظر_قائم #زندگینامه_بخش_پنجم👇 ⏬بعدش گفت: باعث
#افتخار بنده است كه با
#خواهر شهيد وصلت كردم. گاهي از اوقات وقتي با هم حرف مي زديم مي گفتم:
#من از فشار قبر و تنهايي و تاريكي قبر مي ترسم.
با
#خنده مي گفت:
#نترس وقتي شهيد
🕊 شدم جايگاه من پيش خدا با#ارزش مي شود. آن وقت خودم مي آيم و
#كمكت مي كنم. خيلي به آينده اميدوار بود.
#هميشه سعي ميكرد اين روحيه را به بنده منتقل كند.
#بعد از شهادت
🕊 ايشان يك روز خيلي
#دلم گرفته بود و با
#عكسش درد و دل كردم. باز هم از آن حرفاي قديمي زدم، از
#تنهايي قبر و قيامت گفتم.
#همان شب خواب ديدم در يك جاي تاريكي قراردارم، به سمت جلو شروع به حركت كردم،
#يكدفعه به داخل يك چاه بزرگ افتادم و تنه يك
#درخت هم به سمت من پرتاب شد. همان
#لحظه ديدم محمدآقا با
#لبخندي كه به لب داشت دستم را گرفت و من را از چاه بيرون كشيد.
محمد آقا به
#لحاظ اخلاقي، فردي صبور، مهربان و با اخلاق بود.
#هميشه بنده را شرمنده اخلاق و رفتارش مي كرد. در طول مدتي كه با هم زندگي كرديم
#حتي يك بار هم خشم و عصبانيتش را نديدم،
#جز يك بار، وقتي يكي از اقوام مطلب نادرستي را در
#خصوص مقام معظم رهبري عنوان كردند ديدم خيلي
#عصباني شد و همان لحظه يك جواب محكم، درست و دندان شكن به ايشان داد و خيلي خوب و به جا از رهبري
#دفاع كرد.
✌️✊️@saberin_shahid_ghafari