💢 #سرداران_گمنامبه سال 1340 در شهر فومن ، چشم به جهان گشود. در ایام کودکی پدرش را از دست داد و بعد از پدر در کنار تحصیل به همراه برادر بزرگترش، در مغازه ندافی پدر به کار پرداخت.
در دوران مبارزات انقلاب، وارد فعالیتهای سیاسی شـد و مغازه ندافی پدر را به مرکز هماهنـگی، راهپیمایی ها و پخش اعلامیه ها مبدل نمود. پس از پیروزی انقلاب در مبارزه با گروههای ضد انقلاب بسیار فعال بود در پاکسازی دانشگاه گیلان از وجود عناصر ضدانقلاب حضور داشت. و جزو اولین کسانی بود که پایگاه بسیج را در شهر فومن ایجاد کردند. و برای مبارزه با اشاعهی فرهنگ غربی، کانون فرهنگی مذهبی «سردار جنگل» را پایهگذاری نمود و جوانان زیادی را جذب کرد.
با شروع جنـگ تحمیـلی جزء نخستین نیروهای داوطلب شهرستان فومن بود کہ رهسپار استان کردستان شد ،و دلاوری و رشادتش در محور دزلی و سرمای شدید مریوان مورد توجه و تشویق حاج احمد متوسلیان قرار گرفت.
در سال 1361 راهی جبههی جنوب شد و فرماندهی گروهان را در عملیات رمضان از لشگر25 کربلا پذیرفت. در بهار سال بعد ، در مریوان با قبول مسئولیت گروهان ضربت جندالله، به پاکسازی منطقه پرداخت. در عملیات های والفجر6 و بدر شرکت کرد و در هردو مجروح شد .در سال 64 مشڪل ترين خط پدافنـدی را در منطقه چنگوله بر عهده گرفت. در دیماه همان سال در تک دشمن برادر کوچکترش بشیر به شهادت رسید و خودش نیز مجروح شد، با اینحال در عملیات والفجر 8 شرکت کرد. مجروحیتها هیچوقت باعث نشد از جبهه فاصله بگیرد او در عمليات والفجر9 با دست و پای گچ گرفته حاضر شد، در سال 65 ازدواج کرد و با همه علاقه ای که به خانواده داشت احساس وظیفه او را عازم جبههی غرب کرد. پس از آن فرماندهی گردان حضرت ابوالفضل(ع) از لشگر قدسگیلان به وی واگذار شد او در کربلای 5 حماسه آفرید و جز اولین فرماندهانی بود که وارد جزیرهٔ بوارین شد.
سرانجام این فرماندهی دلاور بعد از 74 ماه حضور ایثارگرانه در جبهه در آخرین ماموریتش در حالیکه خط پدافندی شلمچه را برعهده گرفته بود در شانزدهم اسفندماه 1365 با اصابت ترڪش بر فرق سرش ، صورتش با خونش خضـاب گردید و همنشین ملکوتیان شد.
#شهیـد_سـردار_حجت_نظری#فرماندهگردان_حضرتابوالفضل#سپـاه16قــدسگیـلان #سالــروز_شهـادت 🕊🌹 @saberin_shahid_ghafari