● ما داغدار روزهای از دست رفته.
@ruidad● (اندر حکایت توهین به خبرنگاران...)
■ یکی گفت: برخی
#کباب_داغ را در
#نان_داغ خبرنگاری دیده اند!
تاحدودی زیاد، درست میگوید! آنجا که
#داغ بود! ما داغدیده ی روزها و شبهای از دست داده ایم! داغیم و هنوز نمیفهمیم چه داغی برما گذشته است! گاهی که با خود و تنها برای خود می اندیشم؛ روزهایی را میبینم که در باران و برف و آفتاب، در انتظار بهترین ژست ها دوربینم را نشانه میروم و شکار میکنم مصنوعی ترین لبخندها و زیباترین حرف ها را! ما
داغ روزهایی را دیده ایم که در آن مسوولین سالی یکروز را بنام ما زیباترین لبخندها و پربارترین حرف ها را خرج کرده اند!
داغ روزهایی که از خس و خاشاک ها نوشتیم و داغمان کردند!
■ برای سالهای سال در راهروها و سالن ها و اتاق های مجلل کنفرانس؛ بجای همگان حرف زدیم و بخاطر دیگران نوشتیم و اما بخاطر روزهایی که
داغ دیده ایم، هرگز سخنی بمیان نیامد!
آری برخی کباب
داغ خودشان را در نان
داغ ما میبینند! ما همیشه داغداریم اما وامدار کسی نیستم! و هرگز لبخندهای مصنوعی و حرف های دهان پرکن، بادمان نکرد! ما هنوز همانیم که بودیم! گرانبهاترین دارایی مان قلم و کاغذ است و ارزشمندترین دستاوردمان اندیشه مان! ستاره ها ساختیم با همین دارایی اندک و دل همیشه داغدار! نردبان ها شدیم برای کوتوله هایی که هرجا کم آوردند؛ بر گرده ی ما نشستند و سقف ها شکافتند! عزیزترین یارانمان را خرد کردند و درشت ترین بارها را بر داغمان افزودند!
■ آری برادر؛ سقف خانه ی ما چکه میکند! کودکانمان با وعده های سالانه شما روزهاشان را سر میکنند؛ اما زیباترین خوابها را میبینند!!
به فرزندم آموختم که دوست داشتن برتر از عشق است! و او میراثی که بر من رسید را با خط خود امروز برایم مینویسد! دوست داشتن برتر از عشق است...!
اگرچه شاید گاه خالی سفره مان با لبخندهامان پر شد و اگرچه سقف خوابهامان حتی در سهمگین ترین توفان های تهمت و دشنام و نامهربانی، تنها چند چکه ی بیشتر چکید!
■ آری برادر... ما قلم هامان را بالا نمیگیریم! ما لابلای همین خس و خاشاک هامان دلخوشیم! ما برای مردمی نفس میکشیم که شاید هرگز مارا نبینند؛ اما با ما خو گرفته اند و ما با آنها زندگی میکنیم! به همین سادگی و هنوز لبخند میزنیم!
● پیمان شعبانی تبار
○ یک شهروند و خبرنگار
سردبیر نشریه مناظره
@ruidad