Смотреть в Telegram
یا رب خرش را مرگ ده! مثنوی معنوی مولوی سراسر حکایت است؛ اما در دیوان غزلیات شمس تبریزی نیز گاه حکایت‌هایی کوتاه نقل شده است. از جمله این حکایت: روزی یکی همراه شد با بایزید اندر رهی پس بایزیدش گفت: «چه پیشه گزیدی ای دغا؟» گفتا که: «من خربنده‌ام» پس بایزیدش گفت: «رو!» «یا رب خرش را مرگ ده تا او شود بنده‌یْ خدا» این حکایت را پیش از مولانا، عطار نیشابوری در اسرارنامه به نظم درآورده است: بدان خربنده گفت آن پیر دانا که: «کارت چیست ای مرد توانا؟» چنین گفتا که: «من خربنده‌کارم به‌جز خربندگی کاری ندارم» جوابی دادش آن هشیار موزون که: «یا رب خر بمیرادت هم‌اکنون! که چون خر مُرد تو دل‌زنده گردی تو خربنده خدا را بنده گردی» بیان مولانا موجزتر و دقیق‌تر است. ایجاز آن آشکار است و دقت آن هم در ذکر نام «بایزید» است که در رسالۀ قشیریه و مقامات بایزید حکایت با نام وی آمده است (نک: تعلیقات استاد شفیعی کدکنی بر اسرارنامه، ص ۳۴۴). مولانا به گواهی اشعارش به عطار ارادت و توجه ویژه داشته است. شمس‌الدین افلاکی هم در مناقب العارفین به اینکه مولانا اشعار عطار را مطالعه می‌کرده اشاره نموده است. اسرارنامه نیز نزد مولانا کتابی عزیز بوده است و به گفتۀ عبدالرحمان جامی در نفحات الأنس مولانا در نوجوانی، هنگام کوچ از زادگاهش بلخ و رسیدن به نیشابور عطار را دیده و اسرارنامه را از وی گرفته و همواره آن را با خود می‌داشته است. با این‌همه به سبب ایجاز و دقت روایت و نیز حتی الفاظ ظاهراً مولانا این حکایت را نه از عطار که از رسالۀ قشیریه نقل کرده است. ترجمۀ حکایت چنین است: شیخ ابویزید مردی را پرسید که: «چه پیشه داری؟» گفت: «خربنده». گفت: «خدای خر تو را مرگ دهاد تا بندۀ خدای باشی» (ترجمۀ رسالۀ قشیریه، ص ۳۰۵). اساس شکل‌گیری این کلام بازی با لفظ «خربنده» (به معنی کسی که خر کرایه می‌دهد؛ اما موهم معنیِ «بندۀ خر») و «بندۀ خدا» (در مقابل «بندۀ خر» بودن) است و جالب (و البته واجب) اینکه در متن عربی هم لفظ «خربنده» ذکر شده است (نک: حاشیۀ استاد فروزانفر بر حکایت، همان‌جا). 💐 هشتم مهرماه روز بزرگداشت مولانا https://t.center/roshananemehr
Telegram Center
Telegram Center
Канал