نیاز انسان ایرانی به چند تلنگر
✍️ رضا منصوری
جمعه ۲ شهریور ۱۴۰۳
(مضمون ارائهء من در گروه تلنگر، ۵ مرداد ۱۴۰۳)
rmansouri.ir
اول بار در سال ۱۴۰۰ از مفهوم تلنگر در کتابم عبور از سندرم، بخشهای ۵.۶ و ۳.۷، استفاده کردم. نوشتم که امر قدسی اَزَمان است، دینامیک ندارد، بی توجه است به مهارتهای زندگی، از نوآوری بهدور است و بدعت را حرام میدارد؛ نوشتم تلنگری لازم است تا بهویژگیهای ایرانی بودن خود مانند «درافزایی» توجه کنیم تا نسل جدید برای زندگی با عزت و رفاه در دنیای جدید آماده شود. حالا از چند تلنگر عمده صحبتمیکنم که لازم است تا از چنگ انحطاط مزمن شده بهدرآییم.
تلنگر اول از حق به اجماع گذشتن از پافشاری بر حق- حق مبتنی بر ذهنیت انسانها- تا برسیم به درکِ اهمیت اجماع در زندگی مدنی. اگر بخواهیم به اهلیت ایرانی تنها یک معنی بدهیم همین است؛ که البته در این اواخر تمایلهای طریقتی آن را کنار زده.
تلنگر دوم از ذهنیت به عینیت درامدن از چاه طبیعت، درامدن از گیروگور ذهنیت و توجه به عینیت، خروج از تمنای صرفِ ذهن به سمتِ خواستِ دیگران. ایجاد توان برای «وررفتن» و «گفتگو با طبیعت و با جامعه» وهرآنچه بیرون از ذهنیت ما است.
در این تلنگر دوم ضرافتهایی است که به آن اشاره میکنم:
• دوری از پذیرش سلسله مراتب در اجتماع: اینکه اصلاح همیشه از بالا است؛ پایین رعیت است و پیرو بالا. در این منش فکری توسعه و علم بیمعنی میشود
• دو دیگر اینکه مفهوم آزادگی برامده از ذهنیت است، بر خلاف مفهوم آزادی که مرتبط با عینیت و پذیرش جامعه است
• سهدیگر اینکه در غلبهء ذهنیتْ بر رفتارمانْ جامعهء انسانی و پیچیدگیهایش بیمعنی و از آن غفلت میشود؛ فردْ محور همه چیز است. در نتیجه از مدنیت، و از شناخت نوین ما از قوانین سامانههای گوریدهء اجتماعی، غفلت میشود.
شرح این ماجرا را در صحبتهایم و در بحث پس از آن در یوتیوب ببینید و بشنوید.
https://www.youtube.com/watch?v=hbnIED2Ko24