Смотреть в Telegram
از خودش رفته بود! هیچکس را هم به خودش راه نمی‌داد. باید می‌رفتند؟ یا بر وارد شدن، اصرار می‌کردند؟ من ماندم! نه دور و نه وارد شدم پشت در ماندم و نامش را صدا زدم. نمی‌دانم پاسخ نمی‌داد یا نامش را به خاطر نمی‌آورد. در به صدا در آمد باز نشد؛ فقط به صدا در آمد. به صدا در آمد و به جای او سخن گفت گوش‌هایم را بر در گذاشتم کلماتش بر من وارد نمی‌شد من کر بودم یا کلماتش از جنسی دیگر بود؟ قلبم به تپش افتاد گوش از در برداشتم در خود ماندم دست بر سینه‌ام گذاشتم قلبم با صدای بلند، اضطراب را فریاد می‌زد. دستم را آرام بر در سخنگو گذاشتم از ارتعاش در بسته، دست‌هایم مرتعش شد و کلمات اضطراب او از در بسته به دستم و از دستم به قلبم وارد شد. او سخن می‌گفت اما به زبان اضطراب و سکوت و من مضطرب می‌شدم و می‌شنیدم. همانجا نشستم نیاز به باز شدن در نبود با اتصالم به در، همانجا نشستم من وارد شده بودم بی آنکه او در را باز کند او نیاز داشت با درِ بسته سخن بگوید زیرا قرن‌ها بود کسی را به درون راه نداده بود. من نشستم و من می‌شنیدم تا آن زمان که خودش امن بود، در را باز کند. •پ.مقدم
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Бот для знакомств