Смотреть в Telegram
سر و صداهای اتاق بغلی سرسام آور است و منتظرم تا ته چین اسفناج هم اتاقی ام گرم شود.معده ام دارد روده ام را می خورد و پاهایم زق زق می کنند.خوابم می آید ولی کمین کرده ام که همین غذا را خوردم روی تخت فلزی ام بخوابم.پلک هایم سنگینی می کنند و بی خوابی کلافه ام کرده است. از منزل نه بسیار دور و نه بسیار نزدیکم و انگار بلاتکلیفی فال همیشگی فنجان ماست.نه دلم تنگ می شود و نه خوش خوشانم است.اصلا نمی دانم به چه جا تعلق دارم که بتوانم برنامه ای بریزم.کارهایم نصفه نیمه رها شده.زندگی ام روی هواست و نمی دانم این وضع تا کی قرار است ادامه پیدا کند. دروغی ساخته ام که تبدیل به توده ای بدخیم شده و هر روز بزرگ و بزرگتر می شود و حالا عمیقا به این پی برده ام که منشا دروغ،ترس است.نه می توانم ماجرا را رها کنم و نه می توانم دروغم را رو کنم.پس سعی می کنم بیخیال باشم و غم فردا را فردا بخورم که الحق بیخیالی موهبتی بزرگ است. #راوی_نامه حوالی ساعت ۱۴ ، شنبه نوزده آبان ۴۰۳ ، در خوابگاه
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Бот для знакомств