ستاد مرکزی راهیان‌ نور

#شهید_مهدی_زین‌الدین
Канал
Логотип телеграм канала ستاد مرکزی راهیان‌ نور
@rahianenoor_newsПродвигать
1,79 тыс.
подписчиков
9,29 тыс.
фото
1,69 тыс.
видео
1,25 тыс.
ссылок
( کانال رسمی ستاد مرکزی راهیان نور کشور) 🌐 پایگاه اطلاع رسانی راهیان نور کشور: www.Rahianenoor.com ☎️ شماره تماس (سامانه ملی): 096313
🔰 #معرفی‌شهید | #ایام_شهادت
#شهید_مهدی_زین‌الدین

🔅 تاریخ تولد: ۱۸ مهر ۱۳۳۸
📆 تاریخ شهادت: ۲۷ آبان ۱۳۶۳
📌مزار شهید: گلزار شهدا قم
🕊محل شهادت : سردشت


🔅 قلم های بسیاری خوبی هایش را بر صفحه کاغذ شهادت داده و کتاب ها دقایق زندگی اش را روایت گر بوده اند.قلب های زیادی به امید شفاعتِ او می تپند و شلوغی همیشگی مزارش نشان از بی قراری دلهایی است که با فاتحه ای ، آرام می شوند.

🔻 #فرمانده ...
حال این روزهایمان خوب نیست روزگار تکلیف بلاتکلیفی را برایمان دیکته می کند و از سنگینی بارِ گناه، کمر خم کرده ایم.

نمازهایمان حسرت ِ اول وقت بر دل داشتند و حال به وقت بی خیالی، قضا می شوند. ناله ی وجدانمان را نمی شنویم. گاهی ُمٌّ_بُكْمٌ_عُمْيٌ می شویم و یادمان می رود برای چه آمده ایم...

🔘 گناهان بسیارند و بغض ها گلوگیر، راه فراری نداریم. نفسمان به تنگ آمده، زمین گیر شده ایم و شهادت آرزوییست دست نیافتنی. فرمانده برگرد. اینجا زمین و زمان تو را کم دارد. بیا و با خودت همت و باکری را بیاور. نجات بده غرق شدگان در محاصره دنیا را....

✍🏻 نویسنده: #طاهره_بنائی_منتظر

به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
#خاطرات_شهدا

🔅 شاگرد مغازه‌ی کتاب فروشی بودم. حاج آقا گفت: "می‌خوایم بریم سفر. تو شب بیا خونه‌مون بخواب." بد زمستونی بود. سرد بود. زود خوابیدم.
ساعت حدود دو بود که در زدن. فکر کردم خیالاتی شدم. در رو که باز کردم، دیدم آقا مهدی و چند تا از دوستانش از جبهه اومدن. آنقدر خسته بودن که نرسیده خوابشون برد.

هوا هنوز تاریک بود که باز صدایی شنیدم. انگار کسی ناله می‌کرد. از پنجره که نگاه کردم، دیدم آقا مهدی توی اون سرمای دمِ صبح، سجاده انداخته توی ایوان و رفته به سجده...

#شهید_مهدی_زین‌الدین❤️

به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
یک روز گرم تابستان با مهدی و چند تا از بچه های محل، سه تا تیم شده بودیم و فوتبال بازی می‌کردیم. تیم مهدی یک گل عقب بود.
عرق از سر و روی بچه‌ها می‌ریخت. بچه‌ها به مهدی پاس دادند، او هم فرصت خوبی برای خودش فراهم کرد و تو همین لحظه حساس به یک باره مادر مهدی آمد روی تراس خانه‌شان که داخل کوچه بود و گفت مهدی جان! آقا مهدی! برای ناهار نون نداریم، برو از سر کوچه نون بگیر مادر. مهدی که توپ رو نگه داشته بود دیگه ادامه نداد. توپ رو به هم تیمی‌اش پاس داد و دوید سمت نانوایی...

🔗دوران نوجوانی #شهید_مهدی_زین‌الدین

📕کتاب یادگاران، ص۲

#پدر_مادر #احترام #شأن_والدین


به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄