از ورودی شلمچه که کفشامو درآوردم،تمام حواسم جمع این بود که توی پام چیزی نره سنگای ریز پامو اذیت میکرد
راه رفتنم آروم تر شده بود و چشمام پایین رو میپایید..
سربه زیر و مواظب...
همون لحظه داشتمفکر میکردم ای کاش توی شهرامون همه بدون کفش بودیم که حواسمون به زیر پامون باشه که چشمامون نبینه که سربه زیر باشیم که یه وقت شیشه تو پامون نره...
آخه هیچ وقت بخاطر خدا چشمامو مواظبت نکردم
که هیچ وقت به خاطر خدا سر به زیر نبودم آخه شاید نگرانی بابت آسیب نرسیدن به خودم از خجالت پیش خدا براممم...
بگذریم
اصلا بگو ببینم نَفَست تا حالا شده که سخت بالا بیاد؟مثلا بهت بگن بشین چون کربلا نرفتی...
به خودم گفتم واقعا حتما باید این جمله رو میشنیدی که به خودت بیای؟
بابا التماسش کن گریه کن
نگاه کن کربلا رفته هارو
این همه جمعیت بلند شدن
کجای کاری؟
#اللهم_الرزقنا_زیارت_الحسینبر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا
هانیه.م
#ارسالی_کاربران@rahian_nur