#حالات_عرفا#یاد_مرگ_قیامتدر حالات یکی از عرفا آورده اند:
روزی به قصابی گذشت که گوشت پروار عرضه می کرد، [قصاب] به او گفت: از این گوشت ببر که فربه است، جواب داد: ندارم. قصاب گفت: نسیه ببر، مهات می دهم.
جواب داد: من نفس خویش را مهلت می دهم. قصاب گفت: استخوانهای بدنت [از ضعف و لاغری] ظاهر شده. گفت: کرم های گور را همین کافی است.
منبع:
#پاسداران_حریم_عشق، ج۲، ص۱خ۸.