فلسفه و منطق مقدمه است، اما آنچه که می تواند انسان را نجات دهد شعر است، آن شعری که مصداقش حکمت باشد مثل دیوان
حافظ.
حالا بروید این شعرهای نو را بخوانید، همه اش «من»است، چرا؟ چون مبداء این شعر نفس اماره است. حالا این شاعر چه مارکسیست باشد یا به نظرش با ژاپنیها و هندیها قُرب پیدا کرده و به خیالش عارف است، مانند
سهراب سپهری ولی اینکه شخص ادعا کند کافی نیست.
زمانی به خانه (فروغ)
فرخزاد میرفتم و شعرهایش را گوش میدادم. من اینقدر هم کج طبع و دل کور نیستم اما فعلا نمیتوانم هنری را تحمل کنم که کارش به هالیوود کشیده است.
ضد شعر نیستم. باشعر نو مخالفم و آنرا به حساب متافیزیک غربزده میگذارم…
نیما یوشیج در صاعقهی غربزدگی شعر نو را به وجود آورد…
شاملو حافظ را ویران کرد…
حالا من نمی گویم که باید به غزلسرائی بازگردیم، گذشت، قافیه کوبیده شد…
برگرفته از سخنرانیها و مصاحبههای فردید طی سالهای مختلف
بخش دوم اپیزود
سید احمد فردید؛ فیلسوف سایهها را میتوانید در همین کانال بشنوید.
@Radiotragedy