فکر میکردم خبر شده باشی که دو ماه و نیم است به اداره نمیروم (خودم خسته شدم و بهانهای پیدا کردم و خانه نشستم) مدتی گذشت و اولیای امور دیدند به هیچ ترتیبی حاضر به مراجعت نیستم یک معاون دفتر دیگر برگزیدند و باز مدتی گذشت و برای من حکم ریاست اداره انبارهها را صادر کردند که محل دزدی است و یکی از کارمندان زرنگش در تهران از مال حلال دزدی اداری صاحب خانه و زندگی و اتومبیل شخصی شده!
توی این انبارها که در تهران و خراسان و آذربایجان و اهواز و کاشان و غیره است مقادیر معتنابهی ریل و تراورس آهنی و سایر مصالح ساختمانی راه و راهآهن است و زمام امور آنها را طبق حکم صادره به من به دست من سپردهاند، مخلصم هم حکم را دریافت کرد (که استنکاف نکرده باشد و منتظر خدمت نشده باشد!) و مطلقاً به محل ریاست خود نرفت و تا بحال نیز همچنان در اعتصاب یکنفری خود برقرار است و حقوق میگیرد و میخواهد از مرخصی و ایام معذوریت استفاده کند، تا از این زندگی بیشکل کنونی خود هم خسته بشود...
از نامهی مرتضی کیوان به مصطفی فرزانه
تهران شنبه ۳ اسفند ۱۳۳۰
کتاب تراژدی شماره ۳
Radiotragedy.com