. جسارت میخواهد… نزدیک شدن به افکار دختری که روزها مردانه با زندگی میجنگد! اما… شب ها بالشتش از هق هق های دخترانه خیس است...
😔#فاطمه دختر نوجوانی است که در همین شهر کوهدشت با دستان خالی و بدون هیچ پشتوانه ای پیگیر درمان دو برادر مریض خود است، مریضی آنها مشکلات شدید اعصاب و روان است و طول درمان زیادی دارند. پدرش پیر و از کارافتاده است و دیگر توان کارگری کردن هم ندارد. می گوید ماههاست به سختی پیگیر درمان برادران خود است و خواهر دیگر و مادرش هم جز گریهزاری و دعا کاری از دستشان برنمی آید. آه از نهادش بلند می شود و با هق هق و گریه مدام صحبتهایش را نیمهتمام می گذارد... پس از چند ثانیه برای شنونده رنجورش بیشتر توضیح می دهد: به خدا مدتهاست توان سیر کردن شکم خود را نیز نداریم، حالا هم که مزاحم شما شده ام دیگر ناامید شده ام، نه پولی داریم نه بیمه ای نه کسی به دادمان می رسد. نمیتوانم از کسی قرض هم بگیرم. خودتان مشکلات یک دختر نوجوان را در این جور مواقع بهتر درک می کنید آن هم در شهر کوچک ما. خواهش میکنم اسم و مشخصاتم را به کسی ندهید پدرم بفهمد دق می کند آخر همین یک ذره آبرو برایمان مانده است و دیگر هیچ...😔