آینه ها مذکر هستند،
کلیدها مذکر،
ادیان مذکر و
خیابان ها مذکر هستند و
قوانین و جنگها و گروهها و ...
و آنکه مادینه است تنها... دو چیزِ معصوم هستند:
اول عشق و
دوم هم درد و رنج !.
ای زنِ مه!
من آمده ام... که مشعلِ سرِ خود را
به دست یکی از جاده های شب هنگامت بسپارم
من آمده ام که بغبغویِ تنهاییت را
ازچارچوب لانه ای بیرون کِشم و
به آسمانش بسپارم،
بسپارمش به انبوهِ جنگل و به ترانه های محلیِ
کوچه هایِ تهیدستان.
من آمده ام سرنوشتت را
به مرگ خود بسپارم، آن دم که مرگِ من در آسمان نیلگون و
به روی باغچه یِ سیاه رنگت، پنجره ای بگشاید،
من می خواهم
در جنگ این عشقِ نوینم ...
به سانِ باران بر رویِ آتش ببارم و
آنگاه جان بسپارم.
من آمده ام... روحم را بر گیسوانت بیاویزم و
با هم
برای آن چراغ و گل و میخک و
آن جام های شراب و کتاب و کمانچه هایی
که فردا کودکان ما می شوند،
تابی از شفق و
تابی از رؤیاهایِ آینده بسازیم...
#شیرکو_بیکس@radikal_shere_nab