.
🌿🇮🇷🌿🇮🇷🌿#قسمت_چهارم.
#من مهدی را از قبل نمی شناختم
#برادرش حمید آقا و خواهر بزرگشان را چرا
#حمید اقا،مربی آموزش اسلحه مان بود،بعد از
#انقلاب ،کاخ جوانان ارومیه تبدیل شده بود به
#کانون جوانان
#کلاسهای آموزشی داشتند،تیراندازی،امدادی،تفسیر،احکام
#من آموزش اسلحه میرفتم،
🌺طریقه ی باز و بسته کردن اسلحه یادمان میدادند و برای تمرین تیراندازی،میبردنمان کوه های اطراف ارومیه...
#همه ی این علاقه ها از سال۵۶با کلاسهای بهائیت آقای نعمتی شروع شد
اسم کلاس بهانه بود که حساسیت ایجاد نکند
یک جزوه ی بهائیت داشتیم که اگر ماموری میآمد بازرسی،میگذاشتیم جلوی دستمان
#هر کسی را به کلاس راه نمیدادیم
#چند نفر بودیم که همدیگر را میشناختیم.در این کلاس ها بنا بود مدرس تربیت کنند؛کسی که بتواند سخنران هم باشد
#نهج_البلاغه میخواندیم و تحلیل میکردیم
کتابهای
#مذهبی خوب را معرفی میکردیم،میخواندیم و بحث میکردیم
#تفسیر قرآن داشتیم
پدرم با اینکه در رفت و آمد ما سخت گیر بود،اما مانع رفتن به اینجور کلاسها نمیشد
😊 #ادامه_دارد@rahian_nur